حضور تا ظهور
از سال 260 امام حاضر است غیبت به معنای عدم رؤیت است نه عدم حضور
درباره وبلاگ


به سایت حضور خوش آمدید من را با نظرات خودتون سر فراز کنید
نويسندگان

 عالم محتاج به نفثات روح القدس است

دوازدهمین تعلیم از تعالیم حسینعلی نوری، این است که عالم وجود محتاج به نفثات روح القدس می‏باشد، یعنی جهان بشری همیشه نیازمند فیض الهی یا نفثات روح القدس است تا سبب بروز کمالات انسانی در جامعه بشری گردد. 
در این رابطه عباس افندی می‏گوید:
 

«تعلیم دوازدهم حضرت بهاءالله (حسینعلی نوری) آن که عالم انسانی به قوای عقلیه و قوای مادیه ترقی نکند، بلکه به جهت ترقی صوری و معنوی و سعادت فوق‏العاده انسانی، نفثات (الهام) روح القدس لازم است و باید قوه الهیه یعنی روح القدس تاکید کند و توفیق بخشد تا آنکه هیئت بشر ترقیات فوق‏العاده نمود به درجه کمال برسد، زیرا جسم انسان محتاج به قوای مادیه است ولی روح انسان محتاج به نفثات روح القدس است و اگر تاییدات روح القدس نبود، عالم انسانی خاموش می‏شد و نفوس انسانی مرده بود.» " 1 ".
 

بهائیان مدعی‏اند که تمدن کنونی جهان فاقد این الهامات الهی است و از آن در رنج است، به این ترتیب که:
 

«علوم و فنون عصریه که خود را از تصرفات آفاقیه این امر اعظم است، چون از روح الهی محرم مانده جسمی بی‏جان گشته و رو به تجزیه و متلاشی نهاده.
 

رسوم موهون و عقاید بالیه مستولیه ادیان عتیقه که به افکار دینیه بشریه و امیال اهل هوس ممزج و ملوث گردیده، جهانیان را به کلی از مبادی معنویه روحانیه دور ساخته و مغرور و مرعوب و محکوم تمدنی نموده که اساسش صرفا بر موازین مادی
 
استوار است و از تایید نفثات روح القدس محروم و بر کنار.» " 1 ". 
بر طبق همین اصل، در عصر حاضر، فیض الهی فقط از طریق موسسات و تشکیلات اداری بهائیان متبلور می‏شود و «مسئولین و رهبران فعلی تشکیلات جهانی بهائیت، از خطا مصون و ملهم به الهامات ربانی هستند» " 2 ".
 

به عبارت دیگر، رهبران فعلی بهائیان (هیئت 9 نفره بیت العدل واقع در حیفای اسرائیل)، معصوم و مصون از خطا هستند و احکامی که صادر می‏کنند، در آن هیچ اشتباهی رخ نمی‏دهد و هیچ بهائی حق اعتراض ندارد!! " 3 ".

نقد اصل عالم محتاج به نفثات روح القدس


این اصل، نیز مانند سایر اصول گذشته هیچ مطلب جدید و نو ظهوری در خود ندارد.زیرا اسلام به عنوان آخرین دین در اکثر آیات قرآن مجید و یا روایات معصومین به آن صریحا، اشراه نموده است. همچنین در خصوص مصون از خطا بودن بیت العدل و این که فیض الهی تنها از طریق این تشکیلات به مردم افاضه می‏شود، مسئله قابل بحثی است که پس از بررسی آیات و روایات به آن پرداخته خواهد شد.
 

قرآن مجید در آیات بی‏شماری نیز جهان مادی به نفثات الهی را مورد اشاره قرار داده که به چند مورد آن به طور اختصار و به شرح ذیل بسنده می‏کنیم: «الا بذکر الله تطمئن القلوب " 4 " یعنی: تنها با ذکر الهی است که دل‏ها آرامش می‏یابد.
 

«ان من شی‏ء الا یسبح بحمده و لکن لا نفقهون تسبیهم» " 5 " یعنی: همانا موجودی نیست در عالم جز آن که ذکرش ستایش اوست ولیکن شما ستایش آن‏ها را نمی‏فهمیدید. «ربنا الذی اعطی کل شی خلقه، ثم هدی» " 6 ".
 

یعنی: خدای ما آن کسی است که همه موجودات عالم را نعمت وجود بخشیده و سپس
 
به راه کمالش هدایت کرده است. 
«الا الی الله تصیر الامور» " 1 " یعنی: همانا به سوی خدا اشیاء صیرورت می‏یابند. «الا ربک منتهی‏ها " 2 " یعنی: پایان آن‏ها به سوی پروردگار است. هیچ چیز نیست، مگر آن که خزانه و اصل‏ها و معدن‏های آن نزد ماست و ما از آن‏ها فرو نمی‏آوریم مگر به اندازه معین» " 3 ".
 

در روایات و احادیث معصومین علیهم‏السلام نیز به موضوع نیاز عالم مادی به فیض معنوی، پرداخته شده که، دو نمونه از آن‏ها در این جا آورده می‏شود: «طوبی لمن عشق العباده و عانقها» " 4 " یعنی: خوشا به حال افرادی که به عبادت عشق می‏ورزند و آن را در آغوش می‏گیرند. در دعای کمیل می‏خوانید «و اجعل قلبی بحبک متیما» یعنی: دلم را از عشق و محبت خود بی‏تاب گردان.
 

خوانندگان عزیز توجه فرمودند که موضوع اصل دوازدهم از اصول اعتقادات بهائیت، در آخرین دین الهی یعنی اسلام و نقل قولهای جانشینان پیامبر اکرم، ائمه هدی در صدها سال پیش از تأسیس این فرقه وجود داشنه و نمی‏تواند عنوان بدیع و جدید به خود اختصاص دهد. حتی قرن‏ها پیش از اسلام نیز توسط سایر پیامبران این موضوع مطرح و یکی از چالش‏های آنان با ستمکاران و معاندین بوده است.
 

 

 صلح عمومی و محکمه کبرای بین المللی

یکی دیگر از اصول دوازده‏گانه فرقه بهائیت، صلح عمومی و محکمه کبرای بین المللی می‏باشد. 
بهائیان ادعا دارند که باید محکمه کبرائی در عالم تأسیس و از طرف دولت‏های جهان تقویت و پشتیبانی شود.
 

در این راستا عباس افندی می‏گوید: «تا صلح عمومی بلند نگردد و محکمه کبرای عالم انسانی تشکیل نشود و جمیع امور ما به الاختلاف دول و ملل در آن محکمه قطع و فصل نگردد عالم آفرینش آسایش نیاید.» " 1 ".
 

همچنین اموری که مورد اختلاف دول و ملل است در آن محکمه حل و فصل شود تا کار به جنگ و جدال نیانجامد و جهان به ماتم نوجوانان خود دچار نشود. در این حالت صلح عمومی تحقق یابد. " 2 ".
 

نمایندگان دولت‏ها و ملت‏ها که در این محکمه جمع می‏شوند باید قطع نظر از ملیت خود را نماینده حقیقی نوع بشر دانند." 3 ".
 

این فرقه همچنین مدعی است که: «علاوه بر تشکیل حکومت‏های محلی و ملی یک حکومت جهانی به منظور تحقق وحدت عالم انسانی ضروری است» " 4 ".
 

حسینعلی نوری در این رابطه می‏گوید: «لیس الفخر لمن یحب الوطن بل لمن یحب العالم.» " 5 " فخر برای کسی که وطن خود را دوست دارد وجود ندارد بلکه برای کسی
 
است که عالم را دوست داشته باشد. در توضیح تأسیس حکومت جهانی سران فرقه مدعی‏اند که در اثر اجرای نظم بدیع، همه مردم دنیا به فرقه بهائیت می‏گروند و حکومت جهانی یعنی سلطنت الهیه تشکیل می‏گردد و عصر جدیدی ایجاد می‏شود «با طلوع نظم بدیع جهانی و تأسیس جامعه متحد جهانی وقایع بسیاری در عالم رخ خواهد داد، دوباره بلوغ تمام نوع انسانی اعلام و تمام ملل و نحل ارض آن را جشن خواهد گرفت. آن وقت است که صلح اعظم برافراشته خواهد شد»." 1 ".

نقد اصل صلح عمومی و محکمه کبرای بین المللی


همان طور که در نقد اصول ماقبل، نیز گفته شد، بنابر آن که این فرقه اصول اعتقادات خود را با عنوان مبادی روحانی زیر مجموعه نظم بدیع می‏شمارد، به طور منطقی و به ناچار این اصل نیز بایستی نو و جدید تلقی گردد. برای بررسی این ادعا به متون تاریخی اسلام و تاریخ تمدن اروپا نگاهی می‏اندازیم تا میزان صحت آن را دریابیم: قرآن مجید در خصوص حکومت جهانی و صلح عمومی اظهار می‏دارد که: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض، نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین» " 2 " یعنی: و منت گذاشتیم بر مستضعفین روی زمین، تا آن‏ها را رهبران و وارثین جهان گردانیم. این آیه نشان می‏دهد که سرانجام حکومت جهانی که صلح به ارمغان می‏آورد به مظلومین جهان تعلق می‏گیرد، اما این پدیده تا به حال به وقوع نپیوسته و یکی از ایده‏آل‏های اسلام می‏باشد که قرآن 1400 سال قبل آن را پیش بینی کرده است.
 

در خصوص موضوع محکمه کبرای بین‏المللی که بهائیت ادعای بدیع بودن آن را دارد بایستی گفت که در این مورد هم قرآن دارای آیه «و امرهم شورا» " 3 " است که دلالت بر ایجاد سیستمی مبتنی بر تصمیم‏گیری به شیوه عقلا دارد و چون اسلام دین جهان شمول است بنابراین، این سیستم می‏تواند جنبه جهانی و مرکزی پیدا کند.
 

بدین ترتیب مشخص می‏شود که این ایده نمی‏تواند تنها نقطه نظر بهائیت باشد بلکه ادیان دیگر خصوصا اسلام که آخرین دین الهی و جهانی به شمار می‏رود، آن را در
 
نظر داشته و مورد کنکاش قرار داده است. 
تا اینجا به طور خلاصه نظر اسلام در خصوص اصل یازدهم مورد بررسی قرار گرفت اکنون جا دارد به تاریخ تمدن اروپا نظری بیفکنیم تا پاسخی برای این پرسش پیدا کنیم که آیا بشر غربی تا موقع استقرار بهائیت یعنی تا قرن هیجدهم میلادی به تأسیس محکمه و پارلمان و صلح عمومی فکر نکرده بود و منتظر بود تا بهائیت این ایده را به او بیاموزد؟
 

و یا اینکه در سده‏های ما قبل تأسیس این فرقه وجود داشته و بهائیت از آن اقتباس نموده است؟
 

همان طور که می‏دانید اروپائیان به هنگام تقسیم‏بندی دوران تمدن، جهان را به سه دوره تقسیم می‏نمایند:
 

1) عصر قدیم 2) دوران وسطی 3) عصر جدید.
 

در دوران ما قبل قرون وسطی، دو نوع تمدن در اروپا به چشم می‏خورد یکی، جمهوری یونان و دیگری امپراتوری روم. جمهوری یونان تشکیل شده از چند شهر مثل آتن و اسپارت و تبس. آرگوس، کورنیت بود.
 

اما آتن از لحاظ سیاسی پیشرفته‏تر از سایر شهرها بود و بنیان دموکراسی در آن رشد بیشتری داشت برای مثل دارای اصول پارلمانی کامل‏تری بود. " 1 ".
 

جمهوری روم در 510 پیش از میلاد تأسیس شد، اما جمهوری مردم نبود، جمهوری پاتریسینها " 2 " که ثروتمندان یا آریستو کراتها بودند را شامل می‏شد اختیار مدنی و قدرت نظامی به عهده دو رئیس بزرگ که بعدها کنسول نامیده شدند گذاشته شد، در این میان پله‏بین‏ها " 3 " که در واقع مردم بی‏زمین بودند با درگیری‏هایی که با پاتریسین‏ها به وجود آوردند موفق شدند برای طبقه خود حقوق مساوی سیاسی و مدنی به دست آورند. از آن پس یکی از کنسول‏ها می‏بایست از پله‏بین‏ها انتخاب می‏شدند. در نهایت، دو طبقه فوق الذکر به صورت یک مجموعه شهروندی درآمدند. قانون اساسی با تأسیس جمهوری روم مبتنی بر چهار اصل عمده بود: اقتداری تقسیم شده، دوره تصدی کوتاه
 
روسا، حاکمیت عمومی، اقتدار نظامی محدود روسا. ارگان‏های مهم عبارت بودند از: سنا، کمیته‏های انتخابی، شورای قوم‏ها و قبیله‏ها، شورای توده مردم. کمال مطلوب‏های روم عبارت بودند از: وحدت، نظم و جهان وطنی " 1 " به گفته گتل: «یونان موفق شد دموکراسی بدون وحدت را برقرار کند، روم وحدت را ایجاد کرد ولی بدون دموکراسی.» اما روم به یک تحول سیاسی کمک کرد: وحدت گسترده، قانون یکنواخت، سازمانی حکومت‏گر و صلح جهانی، که در آن دوره از شکل گیری دولت، بسیار مورد نیاز بودند. " 2 ". 
پایان قرون وسطی که همزمان با ایجاد پدیده رنسانس (نوزایش فکری) بود موجب گشت که تغییرات زیادی در عرصه‏های اجتماعی - سیاسی - اقتصادی و فرهنگی در اروپای عصر جدید به وجود آید و مجدا اروپائیان به بنیادهای دموکراسی عصر باستان بازگشته و اشکالاتی از پارلمان و جمهوریت را در بعضی از سرزمین‏هایشان پیاده کنند و انقلاب صنعتی در قرن هیجدهم سرعت بیشتری به این تحولات داد. " 3 ".
 

خوانندگان عزیز، تا این جا متوجه شدید که بهائیت در خصوص اصل یازدهم یعنی صلح عمومی و ایجاد محکمه کبرای بین الملل، حرف نو و جدیدی مطرح نکرده است.زیرا در کتب آسمانی مانند قرآن این موارد پیش بینی شده و گذشته از آن در قرون پانزده و شانزده میلادی در اثر پدیه نوزایش (رنسانس)، رویکرد بشر در غرب نسبت به اجتماع و جهان به طور اعم تغییر نمود و حاصل آن تفاهم و تعامل هر چه بیشتر کشورهای دنیا با یکدیگر گردید. اما، بهائیت که می‏خواهد خود را سردمدار صلح عمومی به مردم دنیا معرفی کند، آیا خود توانسته، سایر اصول انسانی که در منشور جهانی حقوق بشر دنیا معرفی کند، آیا خود توانسته، سایر اصول انسانی که در منشور جهانی حقوق بشر منظور شده است، را در بین بهائیان پیاده نماید؟! آیا دموکراسی که یک اصل اساسی و بدیهی در اذهان بشر شناخته شده، جایگاهی در تشکیلات این فرقه باز کرده است؟
 

و یا هنوز بر اساس اصول و منطق قرون وسطایی بشر غربی، جامعه خود را اداره می‏نمایند؟ برای بررسی این موضوع، در متون فرقه به جستجو می‏پردازیم و سپس،
 
نتیجه گیری خواهیم نمود. 
شوقی افندی «رهبر سوم فرقه» در نامه‏ای به یاران خود در خصوص نوع حکومت و نحوه اداره تشکیلات بهائیت این طور یادآور می‏شود که: «حکومت متحده آینده جهانی که این نظم وسیع اداری، یگانه حافظ آن است نظرا و عملا در تاریخ نظامات سیاسی بشری فرید و وحید است و در تشکیلات ادیان " 1 " معتبره عالم نیز بی‏نظیر و مثیل، هیچ نوع از انواع حکومات ذیمقراطی " 2 " یا حکومات مطلقه واستبدادی چه سلطنتی و چه جمهوری و یا انظمه اشراقی که حد متوسط بین آن دو محسوب است و حتی اقسام حکومات دینیه، چه حکومات عبرانی و چه تشکیلات مختلفه کلیسای مسیحی و یا امامت و خلافت در اسلام، هیچ یک نمی‏تواند مماثل و مطابق نظم اداری بدیعی به شمار آید که به ید اقتدار مهندس کاملش ترسیم و تنظیم گشته است.» " 3 " نامبرده در همین نامه، به شیوه و کیفیت طرح صلح عمومی می‏پردازد و اصل دموکراسی را در این طرح رد می‏نماید. «و نباید به هیچ وجه تصور شود که آئین اداری حضرت بهاءالله، مبتنی بر اساس ذیقراطی معروف است زیرا شرایط اصلی این نوع حکومت آن است مسئول ملت باشد و اختیارش نیز متکی بر اراده ملت و این شرط در این امر عظیم موجود نیست.»" 4 ".
 

و به دنبال آن اعتراف می‏کند که حسینعلی نوری (رهبر اول و مؤسس فرقه) نیز ناقض اصل دموکراسی بوده است: «و الواح حضرت بهاءالله بالصراحه حاکی از آن است که اعضای بیت العدل اعظم در تمشیت امور اداری امرالله ووضع قوانین لازمه مکمله کتاب اقدس، مسئول منتخبین خود نمی‏باشند و نباید تحت تاثیر احساسات و آرا عمومیه و حتی عقاید جمهور مؤمنین و مؤمنات و نفوسی که مستقیما ایشان را انتخاب نموده‏اند، قرار گیرد.» " 5 ".
 

اگر دموکراسی از نظر شوقی افندی امری مردود است، پس چرا در جای دیگر، از آن تعریف و تمجید می‏کند مثلا: «از (طرفی تشکیلات بهائیت) مبتنی بر اصل توارث است و وظیفه مقدسه تبیین آیات را به ولی امر تفویض کرده و از طرف دیگر هیئت عالیه مقننه آن را به انتخاب مستقیم و آزاد یعنی به صورت ذیمقراطی و جمهور مؤمنین و مؤمنات تعیین می‏گردد.»
 

اگر مردم صلاحیت انتخاب نماینده و وکیل دارند، پس چطور اختیار سوال کردن از آن‏ها را ندارند و اساسا چه کسی تضمین می‏کند که این نمایندگان اشتباه ننمایند و اگر دچار خطا شدند چه نهاد و مرجعی پاسخگوی آن است. این‏ها و صدها ابهام دیگر، نکاتی است که سران بهائیت پاسخی برای آن ندارند.
 

همه این موارد نشانگر این است که بهائیت با سوء استفاده از تعابیر و اصطلاحات بشر دوستانه، قصد اغواء و فریب مردم جهان را دارد و هنگامی که مجبور به توضیح اصول عقاید خود می‏گردد، تناقضات پنهان در آن آشکار می‏شود.

پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:اصول دوازده گانه بهائیت,نقد اصل وحدت ادیان, :: 18:30 :: نويسنده : ali

 وحدت ادیان

اصل دهم از اصول اعتقادات بهائیت وحدت ادیان است. این فرقه اظهار می‏دارد که: اساس دین‏های الهی یکی است این اختلافی که ملاحظه می‏کنید در ادیان الهی مثل اختلاف انسان است از بدایت حیات تا نهایت حیات. 
عباس افندی در این ارتباط می‏گوید: «آن که الان پیر است همان انسان جنین است.» " 1 ".
 

همچنین توضیح می‏دهند که «اگر چه پاره‏ای از فروع احکام اوامر و تعالیم هر یک از انبیاء الهی متفاوت است ولی اساس جمیع ادیان الهی یکی است و تمام پیامبران برای هدف واحد که ایجاد الفت بین ابناء بشر است از جانب خداوند مبعوث شده‏اند» " 2 ".
 

این فرقه در خصوص علت تداوم انبیاء می‏گوید: «تأثیر نفوذ تعالیم فرعی هر یک از ادیان محدود به زمانی معین ولی اصول آنها ابدی و لا تغییر است و این تغییر و تبدیل فروع ادیان پیوسته ادامه دارد زیرا نوع انسان پیوسته در ترقی و تکامل است.» " 3 ".

نقد اصل وحدت ادیان


گفته شد که یکی از اصول فرقه بهائیت وحدت اساس ادیان است و آن را بدیع و نو می‏پردازند. به عبارت دیگر طبق این پندار ادیان سلف هیچ کدام به چنین اصلی اعتقاد نداشنه‏اند و یا اگر داشته‏اند به صورت یک اصل نبوده و در غیر این دو صورت در قرنی که بهائیت آمده این اصل به دست فراموشی سپرده شده بوده است. به منظور بررسی صحت و سقم این موضوع به متون اسلامی باز می‏گردیم و در روایات و آیات قرآن
 
مجید به جستجوی این اصل می‏پردازیم. 
قرآن مجید در خصوص این که اساس ادیان الهی یکی می‏باشند و همه از یک سرچشمه فیض می‏گرفته‏اند اظهار می‏دارد: «خدا تشریع فرمود برای شما از دین آن چه به نوح علیه‏السلام توصیه کرده و آن چه را به خودت وحی کردیم و آن چه را که به ابراهیم و موسی و عیسی علیه‏السلام توصیه کردیم.» " 1 ".
 

یا در جای دیگری می‏فرماید: (وقتی که از پیغمبران پیمانشان را گرفتیم و از تو و ابراهیم و موسی و عیسی و از ایشان پیمان محکمی گرفتیم.) " 2 ".
 

و در سوره دیگر قرآن کتب ما قبل اسلام مثل تورات و انجیل تایید می‏گردد: «و فرستادیم کتاب (قرآن) را به سوی تو به حق در حالی که کتابی مانند تورات و انجیل را که در برابر خود دارد تصدیق می‏کند و تسلط برتری دارد نسبت به آن " 3 ".
 

همچنین آیه‏های 136 - 258 سوره بقره نیز مؤید وحدت ادیان می‏باشند.
 

خداوند در یکی از زیباترین آیه‏های قرآن که وحدت ادیان الهی موضوعیت بیشتری دارد می‏فرماید:
 

(به اهل کتاب بگو بیائید در یک سخن مشترک با هم همکاری کنیم جز خدا را عبادت نکنیم و شریکی برایش قرار ندهیم و بعضی از ما بعض دیگر را ارباب قرار ندهد اگر از این سخن اعتراض کردند به ایشان بگو پس گواه باشید ما تسلیم حق هستیم. " 4 ".
 

موقعی که در معنای آیات فوق دقت می‏کنیم پی می‏بریم که اسلام نه تنها فلسفه وجودیش را آشکار می‏کند بلکه سایر ادیان الهی ما قبل خود را تأیید و همه را از یک منبع و سرچشمه یاد می‏کند.
 

هنگامی که بعضی از معتقدان ادیان سلف واهل کتاب از پذیرش اسلام اعراض نمودند حق حیات از آن‏ها سلب نگردید و با پرداخت جزیه توانستند در کنار مسلمین اعتقادات مذهب خاص خود را حفظ نمایند. شایان ذکر است پرداخت جزیه به منظور حفظ امنیت آنان بوده است زیرا اقلیت‏های مذهبی اگر می‏خواستند دین خود را داشته باشند و زیر چتر اسلام در جامعه اسلامی زندگی کنند چون مانند مسلمین مالیات‏های
 
حکومتی مثل خمس و زکات را نمی‏پرداختند برای آن‏ها مالیات دیگری با عنوان جزیه در نظر گرفته شد تا در راه حفظ امنیت اجتماعی آن‏ها هزینه گردد. " 1 ". 
به غیر از دین اسلام در ادیان دیگر نیز به اتحاد ادیان اشاره شده است؛ حضرت عیسی می‏فرمایند: گمان مبرید که آمده‏ام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم بلکه آمده‏ام تا به اتمام رسانم. " 2 ".
 

و یا در جای دیگر اظهار می‏دارند: «خوشا به حال مسکینان در روح، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است.» " 3 ".
 

برخی از شعرا هم در قرون گذشته در باب وحدت ادیان اشعاری سروده‏اند که به منظور رعهایت اصل اختصار صرفا به چند مورد آن اشاره می‏گردد:
 


حافظ شاعر قرن هشتم:
 


جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه‏
 

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
 


جامی شاعر قرن نهم:
 


ز هفتاد و دو مذهب کرد جامی رو به عشق تو
 

بلی عاشق ندارد مذهبی جز ترک مذهب‏ها
 


خیام شاعر قرن ششم:
 


می خور که غم کثرت و قلت ببرید
 

اندیشه هفتاد دو ملت مبرید
 


هاتف شاعر قرن دوازدهم:
 


ما در این گفتگو که از یک سو
 

شد ز ناقوس این ترانه بلند
 


که یکی هست و هیچ نیست جز او
 

وحده لا اله الا هو
 


مولوی شاعر قرن هفتم:
 

در مثنوی تمثیلی از چهار نفر بر سر انگور که معروف است می‏آورد و آن را تشبیه به اختلافات موجود ادیان می‏نماید.
 


در تنازع دست بر هم می‏زدند
 

که ز سر نام‏ها غافل بدند
 


طالب سری عزیزی صد زبان‏
 

گر بدی آن جا بدادی صلحشان‏
 


پس مشخص می‏شود که هم ادیان گذشته و هم حکما و شعرا و فلاسفه در ازمنه قدیم و جدید به موضع وحدت ادیان پرداخته و این هدف را به صورت پند و موعظه به بشر ابلاغ نموده‏اند لذا نیازی به مطرح کردن مجدد آن از طرف فرقه دیگر با ادعای شریعت جدید و بدیع احساس نمی‏گردیده است.

نقض اصل وحدت ادیان، در متون بهائیت


حال که دانستیم که این اصل جنبه نو و جدید در خود ندارد به این موضوع می‏پردازیم که این اصل و شعار توسط سران بهائیت تا چه حد رعایت شده است؟ آیا در متون به جای مانده از آنان هیچ گونه موردی که این اصل را نقض کرده باشد وجود ندارد؟ برای یافتن این مطلب به متون رهبران این فرقه مراجعه می‏نمائیم.
 

گفتیم که در اصل دهم بهائیان معتقدند که اساس دین الهی یکی است و تفاوت آن‏ها در فروع آن‏هاست اما در بعضی از متون دیگر آن‏ها این ادعا نقض می‏شود و هم اصول و هم فروع، بدیع و نو پنداشته می‏شود:
 

نظمی که کامل ظهور وحدت اصلیه در هیات اجتماعیه و وصول عالم به درجه بلوغ و کمال و رافع علم صلح اعظم و ضامن تاسیسات مدنیت الهیه در عصر ذهبی دور از افخم کور الهی است. نظمی که مثل و نظیرش نه در شریعت موسوی و نه در شریعت عیسوی و نه در شریعت محمدی و نه در شرایع دیگر از آدم تا خاتم ظاهر نگشته... در سنه ستین به آن بشارت داده شده و در سنه تسع در عالم وجود احداث گشته و تولد یافته در سنه ثمانین سریانش به منتهای درجه قدرت رسیده و در یوم میثاق تصرفات اولیه‏اش جهان فرنگ را به اهتزاز آورده در این عصر نورانی در موسسات نظم بدیع الهی حلول نموده و تجسم یافته. " 1 ".
 

با مقایسه این متن و توضیحات اصل دهم متوجه خواهیم شد که تناقض آشکار وجود دارد آیا شریعت به زعم بهائیت درون خود تناقض می‏پروراند و یا این روش یعنی تناقض گویی - نعوذ بالله - جزء ویژگی‏های و خصائص ادیان الهی است؟!
 

از طرف دیگر اگر بهائیت حقیقتا خود را منادی وحدت ادیان در قرن سیزده هجری
 
میلادی می‏داند چرا هنگامی که خود دچار انشقاق گردیده بسیاری از آن منشعب می‏شوند همه آن‏ها را به دیده دشمن می‏انگارد و هر یک را به صفت زشتی نسبت می‏دهد.البته انشعاب و انشقاق در هر دین و آئینی بنابر عوامل مختلف در طول تاریخ به وقوع پیوسته و هیچ گاه هیچ فرد منصفی آن را دلیل بر رد حقانیت ادیان الهی نمی‏شمارد ولیکن بهائیت خود در یک جا عدم انشقاق در این فرقه را دلیل بر حقانیت خود می‏شمارد. 
بهائیت آئین خود را بالاتر کلیه ادیان الهی اعلام می‏کند و حتی بابیت را زیر سئوال می‏برد و می‏گوید: «نظم اداری خود رمز قوت امر الله و ما به الامتیازش از سایر ادیان و ضامن حفظ وقایتش از انشقاق و تجزی است در هیچ یک از کتب مقدسه ادیان عالم حتی در آثار حضرت اعلی " 1 " نمی‏توان راجع به عهد و میثاق و تدارک نظم اداری نصوصی یافت که از حیث درجه و اعتبار با آن‏ها در این مورد در اساس آئین بهایی است، قابل قیاس می‏باشد. آیا فی المثل در مسیحیت و یا اسلام که دو نمونه بارز ادیان کثیر الانتشار معظم عالمند، می‏توان چیزی یافت که با کتاب عهدی و یا الواح وصایا قیاس گردد و یا معادله نماید؟ آیا نصوص انجیل و یا قرآن هیچ یک به رؤسا و مجامعی که مدعی مقام تبین و حق تفسیر مندرجات کتب مقدس و اراده امور جامعه نموده‏اند، اختیارات کافیه اعطاء می‏نماید؟... شارع آئین بابی نیز هر چند تا حدی به وسیله کتاب بیان فارسی از بلای انشقاقی که دامن گیر مسیحیت و اسلام گردید، کاست و لیکن آیا می‏توان گفت برای صیانت امرش اساس صریح و مؤثری گذاشته است که با آن چه الی الابد باید ضامن وحدت در میان پیروان حضرت بهاء الله باشد برابری کند؟» " 2 ".
 

اما پس از اینکه احمد سهراب از فرمان شوقی سر باز زد و وصیتنامه عباس اسفندی که در آن شوقی را جانشین خود شمرده بود، جعلی و ساختگی تلقی نمود، روحیه ماکسول «رهبر پنجم بهائیت» " 3 " شروع به توجیه این اقدام احمد سهراب نمود و اظهارات قبلی شوقی افندی که عدم انشعاب در بهائیت را دلیل بر حقانیت آن دانسته بود را فراموش، و
 
به انشعاب در این فرقه اعتراف کرده و می‏گوید «کدام جمالی است که موجد حقد و سد نشود و کدام عفتی است که آن را تهمت و افترا از پس نیاید کدام خوبی و فضیلتی است که حس شرارت حسود را بیدار ننماید» " 1 " و در جایی دیگر احمد سهراب را آماج تهمت می‏کند و می‏گوید «حرص و جاه طلبی بر او غلبه ننمود... حصول برتری و تفوق که آرزوی قلبی او بود،... «لدودترین عدو معارض است» " 2 ". 
کسی نیست که از سران بهائیت سئوال کند، شما که عدم انشعاب در فرقه خود را دلیل بر حقانیت آن بر می‏شمرید، پس چرا تا به حال این همه انشعاب در مسلک شما به وجود آمده است؟!! و حال که چنین شده اگر واقعا منادی وحدت ادیان هستند پس چرا با ناقضین و سهرابیون این طور برخورد می‏کنند و احمد سهراب را لدودترین عدو و معارض می‏خوانند؟!!
 

جهت خوانندگان گرامی عناوین فرقه‏هایی که از بدو ادعای میرزا حسینعلی نوری به وجود آمد را ذیلا می‏آوریم.
 

ثابتین - ناقضین - سهرابی - طرفداران میسن ریمی - جمشیدی " 3 ".
 

 نقد اصل ترک انواع تعصبات

در ابتدا واژه تعصب مورد بررسی قرار می‏گیرد و سپس به نقد این اصل می‏پردازیم. 
تعصب در لغت به معنای طرفداری نمودن از کسی یا چیزی یا سختی است " 2 " و در اصطلاح عبارت است از یک نوع پیش داوری و یا یک نگرش افراطی و معمولا منفی نسبت به یک طبقه یا گروه خاص. " 3 ".
 

همان طور که در اصل نهم خواندید بهائیت معتقد است که واضع اصل ترک تعصبات در قرن سیزدهم هجری یا قرن نوزدهم میلادی بوده لذا جا دارد تاریخ تمدن را ورق بزنیم تا ببینیم این ادعا تا چه حد اهمیت دارد. سپس ادیان الهی را مورد بررسی قرار می‏دهیم.
 

با توجه به تاریخ علم، این اصل یعنی ترک تعصبات بعضی از شاخه‏های دیگر علم، مثل علوم جدید خاصه رشته‏های علوم انسانی و اجتماعی را نیز در بر می‏گیرد و کاربرد زیادی پیدا می‏کند. همین طور پی می‏بریم که نگرش انسان غربی نسبت به علم از زمان رنسانس یعنی قرن شانزدهم تغییر نموده و مفهوم تعصب و مردود بودن آن در تحقیقات علمی مورد دقت قرار گرفته است و از آن زمان اصطلاح
bias مطرح گردید. علمای جدید مانند منتسکیو دانشمند معروف فرانسوی در قرن هیجدهم و ماکس وبر آلمانی از جمله نظریه پردازان غربی هستند که در خصوص عصبیت مطالبی ابراز داشته‏اند. 
مونتسکیو معتقد است «بشریت از مردگان بیشتر تکمیل شده تا از زندگان.» و یا «مردگان بیش از پیش بر زندگان حکومت می‏کنند» " 4 ".
 

ریمون آرون جامعه شناس معروف در کتاب مراحل اساسی اندیشه مونتسکیو را توصیف کرده و می‏گوید: (مونتسکیو درست مثل ماکس وبر می‏خواهد از داده‏های نامربوط بگذرد تا به نظم معقول برسد آری داده تاریخی به صورت گوناگون و تقریبا
 
بی انتهایی از رسوم عادات افکار و قوانین و نهادهای اجتماعی به وی عرضه می‏گردد. " 1 ". 
اما در میان علمای اسلامی شاید اولین فرد که به صراحت از عصبیت، شیوع و انواع آن سخن گفته عبدالرحمن ابن خلدون تونسی است که دانشمندان غربی به اتفاق، وی را اولین جامعه شناس در دوران قرون وسطائی اروپا می‏شناسند.
 

در ادیان الهی مثل اسلام واژه و صفت تعصب مورد بررسی قرار گرفته و مذمت شده است. اصولا اسلام در مسائل اصولی و اعتقادی دقت زیادی بر نداشتن تعصب در زمینه‏های اجتماعی و اخلاقی و تحقیق کامل به منظور وصول حقیقت دین سفارش و تاکید شده است. در این رابطه قرآن می‏فرماید:
 

«فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون الا حسنه» " 2 " یعنی: پس بشارت بده بندگان را که صحبت‏ها را گوش می‏کنند و از بهترین آنها تبعیت می‏کنند.
 

در جای دیگر قرآن به صراحت تعصب دینی را رد می‏کند و می‏فرماید:
 

«لا اکراه فی الدین قد تبین رشد من الغی» " 3 " یعنی: در دین اکراهی نیست به تحقیق مه روشنی از گمراهی و ضلالت تمایز پیدا کرد.
 

همچنین در روایات نیز مسئله تعصب مورد تعقیب قرار گرفته و به دلیل عقوبت اخروی از آن نهی شده است. از حضرت رسول اکرم نقل است که می‏فرمایند: «کسی که بوده باشد در دل او دانه خردلی از عصبیت بر انگیزاند خدا او را روز قیامت با عرب‏های جاهلیت» " 4 ".
 

حضرت علی علیه‏السلام نیز می‏فرمایند: «خداوند تعالی عذاب کند شش طایفه را به شش چیز: عرب را به عصبیت، دهقانان را به کبر، امیران به ستم، فقیهان را به حسد، تاجران را به خیانت و اهل رستاق را به نادانی.» " 5 ".
 

در علم اخلاق عصبیت یکی از اخلاق باطنه نفسانیه است که آثار آن مدافعه کردن و
 
حمایت نمودن از خویشاوندان و مطلق متعلقان است چه تعلق دینی و مذهبی و مسلکی باشد یا تعلق وطنی و آب و خاکی یا غیر آن و این از اخلاق فاسده و ملمات رذیله‏ای است که منشاء بسیاری از مفاسد اخلاقی و اعمالی می‏گردد. 
و خود آن فی نفسه مذموم است گر چه برای حق باشد یا در امری دینی باشد و منظئر اظهار حق نباشد بلکه منظور غلبه خود یا هم مسلک خود یا بستگان خود باشد. " 1 ".
 

امام حسین علیه‏السلام در این رابطه می‏فرمایند: «کسی که عصبیت کشد یا عصبیت کشیده شود گشاده شود ریسمان ایمان از گردن او.» " 2 ".
 

در روایات دیگری حتی راضی شدن به عصبیت نیز مردود است. در این خصوص حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید: «آن که از کار گروهی خشنود باشد چون کسی است که با ایشان در آن کار همراه باشد» " 3 ".
 

در زمینه‏های علمی نیز عصبیت از نظر اسلام رد شده است و گفته شده است اگر کسی بدون مورد در برابر مطالب علمیه ایستادگی نماید، خداوند او را هدایت نخواهد کرد و در این رابطه قرآن می‏فرماید: «چه بد است مثل گروهی که آیات خدا را دروغ پنداشتند و خداوند گروه ستمگران را راهنمائی نخواهد کرد.» " 4 ".
 

در زمینه عصبیت فلاسفه و متکلمین و حکمای اسلامی نیز مثل ابن خلدون -خواجه نصیر طوسی - امام محمد علی غزالی - سعدی و... در طول قرون متمادی به اشکال گوناگون به آن پرداخته‏اند.
 

بنابراین می‏بینیم که این اصل یعنی ترک تعصب، جنبه اخلاقی داشته و در قرآن کریم 1430 سال قبل و حکما و علمای اسلامی پس از آن به این موضع توجه داشته‏اند و به ترک آن سفارش نموده‏اند و این مطلب در قرن سیزده هجری هیچ گونه تازگی نداشته که حسینعلی نوری آن را به عنوان یک اصل آن هم به عنوان اصل بدیع در اصول عقاید خود مطرح نموده است.
 

نقض اصل ترک انواع تعصبات، در متون بهائیت


تا این جا مشخص شد که فرقه بهائیت در زمینه اصل نهم یعنی ترک تعصبات فاقد نوآوری بوده است. اما گذشته از کهنه بودن اصل نهم آیا سران بهائیت در متونی که از خود به جای گذاشته‏اند این اصل را رعایت کرده‏اند؟ برای یافتن پاسخ این سئوال متون مربوط به آنان را مورد بررسی قرار می‏دهیم.
 

شوقی افندی، در مورد حضور افراد غیر بهائی در جلسات مربوط به بهائیت اظهار می‏دارد: «این جلسات 19 روزه مخحصوص اهل بهاء است منحصرا برای آنان است و هیچ گونه تغییر و تبدیلی در این اصل جایز نیست.» " 1 ".
 

و در جای دیگر تاکید می‏کند که: راجع به حضور افراد غیر بهائی در ضیافت‏های 19 روزه این امر بالمره احتراز شود. " 2 ".
 

از آقای شوقی افندی باید پرسید معنی عدم تفاوت مومن و غیر مومن کافر و مشرک این است که فقط افراد بهائی در محافل شما شرکت کنند؟ آیا ایجاد تمایز و مرزبندی بین خودی و غیر خودی موجد نوعی تبعیض و تعصب به شکل مذهبی نمی‏باشد؟
 

در جای دیگر حسینعلی نوری اظهار می‏دارد غیر بهائی از بهائی ارث نمی‏برد:
 

«غیر بهائی لا یورث البهائی» " 3 " ظاهرا در این جا نیز ایشان فراموش کرده‏اند که قبلا فرموده‏اند: «همه آن‏ها (موحد و مشرک مؤمن و غیر مؤمن) در برابر قوانین اجتماعی و مدنی دارای حقوق واحدند و روابط ظاهری ربطی به عالم دیانت ندارد.»
 

آیا این تناقض گویی‏ها نشانگر تعصب دینی و غیر الهی بودن آن‏ها نیست؟! جناب آقای حسینعلی نوری که این قدر دلشان برای علم و دانش سوخته " 4 " که در تقسیم ارث حقی برای معلم در نظر گرفته‏اند چرا حساب معلم غیر بهائی را از معلم بهائی جدا دانسته‏اند و او را از سهم الارث که خود تعیین نموده است محروم می‏کند. بهائیت حتی در بین مریدان خودش نیز تفاوت و تبعیض قائل شده و در زمینه‏های اجتماعی حقوق بیشتری به افراد شهری و روستاییان اختصاص داده است. برای مثال در قوانین و احوال
 
شخصیه بهائیت آمده است که: 
میزان مهریه از طرف زوج شهرنشین مقدار یک تا پنج واحد طلا و برای زوج روستایی (قراء و قصبات) از یک تا پنج واحد نقره تعیین می‏گردد. برای زوجه فرقی برای شهری یا روستایی بودن (نیست) ندارد. " 1 ".
 

سران بهائیت که شعار می‏دهند بین سیاه و سفید آفریقائی و آسیایی تفاوتی نیست پس چرا بین روستایی و شهری تبعیض قائل شده‏اند؟ گذشته از این مطلب اختلاف مشهود در این حکم مربوط به افراد بهائی می‏شود و اگر با منطق اینان قیاس غیر بهائی و بهائی در کار بود حتما تبعیض بیش از این می‏شد و درصد طلا و نقره بیشتر افزایش پیدا می‏کرد؟
 

آیا با این تبعیض و تعصب آشکار وحدت عالم انسانی که شعار اساسی بهائیت است به واقعیت خواهد پیوست؟!
 

شایان ذکر است موارد نقض بی‏شماری دیگری نیز در ارتباط با وجود تبعیض وانواع تعصبات در متون بهائیت وجود دارد که در این جا جهت رعایت اصل اختصار به چند مورد آن اشاره گردید.
 

پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:ترک انواع تعصبات, تعدیل معیشت عمومی, :: 18:26 :: نويسنده : ali

 تعدیل معیشت عمومی

طرح تعدیل معیشت عمومی یکی دیگر از اصول اعتقادات است که بهائیان به آن افتخار می‏کنند و جزء آرمان‏های خود بر می‏شمارند و معتقدند که در این طرح ثروت‏های ملل به کلیه عالم تعلق خواهد داشت و روابط اقتصادی ممالک جهان بر اساس تفاهم و بدون سدهای گمرکی با ایجاد یک روش در واحد پول و ارزان استوار است. " 1 ". 
طبق تعالیم حسینعلی نوری: «عالم یک وطن و مردم آن یک ملت گردند و رقابتهای غیر انسانی و مخرب اقتصادی به کلی از بین خواهد رفت.» بر همین اساس امنیت بین المللی که مولود صلح واقعی است مانع صرف مبالغ گزاف در راه تکثیر آلات و ادوات جنگی خواهد گردید. " 2 ".
 

همچنین عباس افندی در خصوص این طرح اصل مساوات را رد و نظام طبقاتی را محترم می‏شمارد و اظهار می‏دارد: «اصلاح معیشت از برای بشر لازم نه آن که مساوات باشد بلکه اصلاح لازم است و الا مساوات ممکن نیست نظم عالم به هم می‏خورد نظم عالم چنین اقتضاء می‏نماید که طبقات باشد» " 3 ".
 

در راستای این اصل اصلاحات اقتصادی باید از اذهان آغاز شود سپس به اصناف و طبقات دیگر جامعه معطوف گردد.
 

کارگران باید علاوه بر مزد از منافع حاصله سهمی عادلانه دریافت کنند. " 4 ".
 

این فرقه به منظور جلوگیری از تراکم سرمایه در نزد چند نفر سرمایه‏دار معدود
 
راه‏هایی را پیشنهاد می‏دهد که با اجرای آن‏ها مدعی است ثروت به مرور زمان و به طور عادلانه توزیع خواهد شد. این راه‏ها عبارتند از: 
1) قانون ارث بهائی که ما ترک متوفی بین هفت طبقه تقسیم می‏شود.
 

2) پرداخت مالیات تصاعدی.
 

3) هر بهائی موظف است وقتی ثروتش معادل 19 مثقال طلا رسید 19 درصد، آن را جهت مصارف عمومی و روحانی مرکز اداری بهائی (بیت العدل) واقع در حیفا اسرائیل بدهد. حقوق اله واجب است ولی کسی حق مطالبه ندارد. " 1 ".
 

4) امر زکات در این فرقه تصویب شده و نحوه اجرای آن به شیوه اسلام توصیه شده و وجوه جمع آوری شده باید صرف نیاز مستمندان شود. " 2 ".
 

فرقه مزبور سپس نکات مورد نظر در خصوص طرح فوق الاشاره را این طور بیان می‏کند:
 

1) امر بهائی، یک دستگاه اقتصادی نیست و هیچ مکتب خاصی را در زمینه اقتصاد معرفی نمی‏نماید.
 

2) بهائیان طبق آثار حسینعلی نوری معتقدند تا مشکلات اقتصادی حل و برطرف نشود، عالم انسانی روی آسایش نمی‏بیند.
 

3) هدف فرقه بهائیت از طرح اصولی در زمینه اقتصاد تعدیل معیشت و حل مشکلات جهان اقتصادی است.
 

4) در آثار بهائیت، صرفا به ذکر اصولی در زمینه اقتصاد اکتفا شده زیرا مسائل اقتصادی مسائلی است که دائما در تغییر و تبدیل است.
 

5) بدون توجه به تعالیم اجتماعی بهائی حل مشکلات اقتصادی در سطح اجتماعی و جهان ممتنع است. فی المثل ایجاد صلح عمومی و تأسیس حکومت جهانی و اتخاذ سیستم اقتصاد جهانی و ایجاد وحدت اوزان و پول و از میان برداشتن سدهای گمرکی بی‏گمان بسیاری از مشکل‏های لا ینحل فعلی اقتصاد را حل خواهد نمود." 3 ".
 

این فرقه برای اجرای طرح تعدیل معیشت عمومی شیوه عملی هم پیشنهاد می‏دهد بدین ترتیب که در هر فرقه مجمعی تشکیل گردد و مخزنی تحت نظر این مجمع تأسیس شود. این مخزن عایدات و مخارج عمومی آن فرقه را به عهده گیرد. 
عایدات یا واردات مخزن از هفت طریق به شرح ذیل تأمین می‏گردد:
 

1) رسوم حیوانات
 

2) مال بی‏ثروت
 

3) چیزی که یافته شود و صاحبش پیدا نشود.
 

4) یک سوم گنج یافت شده
 

5) یک سوم معادل مکشوفه
 

6) تبرعات
 

7) مالیات
 

در متون بهائیت محل هزینه این درآمدها به شرح ذیل اعلام شده است:
 

1) بهداشت عمومی.
 

2) ادای مالیات به حکومت مرکزی.
 

3) ادای رسوم حیوانات به حکومت مرکزی.
 

4) اداره معیشت ایتام.
 

5) اداره معیشت عجزه.
 

6) فرهنگ عمومی.
 

7) اکمال معیشت نیازمندان. " 1 ".
 

تا اینجا، طرح معیشت عمومی از نظر این فرقه بطور مفصل توضیح داده شده. در قسمت بعدی به نقد این اصل می‏پردازیم.

ترک انواع تعصبات


ترک انواع تعصبات عنوان اصل نهم از اصول عقاید بهائیت می‏باشد. و منظور از آن ترک تعصبات اعم از مذهبی، نژادی، ملی، سیاسی و غیره است.
 

«بهائیان اظهار می‏دارند که اختلافی که در حال حاضر در بین افراد بشر از هر نظر موجود است ناشی از تعصبات جاهلانه است. این تعصبات مانع بزرگی است برای ایجاد صلح و سلام و وحدت و یگانگی و سدی است بین بشر و سعادت حقیقی او. " 1 "».در این رابطه عباس افندی می‏گوید: «تعصب مخرب اساس نوع بشر است از هر قبیل باشد.» " 2 ".
 

طبق تعالیم بهائیت «ادعا می‏شود که میزان امتیاز علم و عمل و اخلاق و دانش است نه وطن و مقام و این امتیازات نیز موجب ایجاد برتری نمی‏شود.»" 3 ".
 

مطابق ادعای حسینعلی نوری بین مومن و غیر مومن موحد و مشرک فرقی نیست و همه آن‏ها در برابر قوانین اجتماعی و مدنی دارای حقوق واحدند و روابط ظاهری ربطی به عالم دیانت ندارد. " 4 ".
 

بهائیان مدعی‏اند «در همه عالم به چشم برادری و برابری به یکدیگر می‏نگرند و خالی از هر گونه تعصب به حقیقت همه را دوست دارند. و به همه اهل عالم مهربانند و همه را مخلوق خداوند یگانه می‏دانند.» " 5 " و همچنین شعار می‏دهند «سیاه و سفید و سرخ و
 
زرد آسیایی و آفریقایی و غیره تفاوتی ندارد.» " 1 ".

 تساوی حقوق رجال و نساء

 

موضوع تساوی حقوق رجال و نساء یکی دیگر از اصول و اعتقادات بهائیان است که در این فصل به بررسی آن می‏پردازیم بهائیان در توضیح این اصل اظهار می‏دارند:زنان، مانند مردان، دارای استعداد کسب علوم و ترقی در مدارج دانش و هنر می‏باشند، اگر به ظاهر زنان در بعضی امور از مردان عقب افتاده‏اند به این دلیل است که بر اثر طرز فکر بشر در قرون و اعصار گذشته، زنان مانند مردان مورد تعلیم و تربیت و توجه قرار نگرفته‏اند و در حقیقت زنان امروز محصول قرن‏ها محرومیت از تعلیم و تربیت هستند.) " 1 ". 
همچنین «برای اثبات زنان همین بس که در سالهای معدود اخیر که جامعه به آزادی‏های نسبی دست یافته‏اند اینک برخی از آن‏ها از بعضی از مردان پیشی گرفته‏اند. پس خداوند در خلقت نیز تفاوتی بین زن و مرد از نظر هوش، استعداد و شخصیت نگذاشته است " 2 " در این راستا عباس افندی می‏گوید:
 

«در نظر خدا زنی و مردی نیست هر کس قلبش روشن‏تر است نزد خدا مقرب‏تر است هر کس ایمانش بیشتر است نزد خدا مقبول‏تر» " 3 ".
 

«طبق این تعلیم و تربیت، عضویت و خدمت در تشکیلات حق انتخاب کردن و انتخاب شدن و در حقوق مدنی از قبیل ازدواج، طلاق، سن بلوغ، ارث و غیره با مردان متساوی هستند.» " 4 ".
 

از طرفی بهائیان معتقدند که نباید حقوق را با وظایف اشتباه کرد و تصور نمود که اگر این تساوی برقرار گردد پایه و اساس خانواده که بر اثر وجود زنان کدبانو و کاردان استوار است متزلزل گردد و چون زنان مانند مردان دخالتی در تنظیم امور داخلی و خانوادگی ننمایند، اختلاف عظیمی در جامعه انسانی ایجاد می‏گردد. زیرا بین وظیفه و حق تفاوت بسیار است و اعتقاد به تساوی حقوق، اعتقاد به تساوی وظیفه نیست، و بهائیان طرفدار تساوی وظیفه نمی‏باشند و به طور خلاصه تعلیم و تربیت حضرت بهاءاله بر اساس تساوی حقوق است نه تساوی وظیفه.

نقد اصل تساوی حقوق رجال و نساء


اکنون که با نقطه نظر بهائیت راجع به تساوی حقوق زن و مرد آشنا شدید، در این قسمت به بررسی ادعای بهائیان راجع به بدیع بودن این اصل می‏پردازیم. به عبارت دیگر در متون اسلامی تحقیق و تفحص می‏نماییم تا ببینیم نظر اسلام راجع به اصل تساوی این دو قشر از جامعه چیست و آیا اسلام مخالف تساوی است که بهائیت خود را موافق آن و مبدع طرح احیای حقوق از دست رفته زنان می‏داند؟
 

در ابتدا لازم است واژه حقوق معنا گردد، سپس این اصل مورد بررسی قرار می‏گیرد.
 

حقوق از ریشه و معنای سزاوار، درست، راست و یقین است " 1 " و در اصطلاح عبارت است از، مجموعه مقرراتی که برای اشخاص، از این جهت که در اجتماع هستند حکومت کند.) " 2 ".
 

اما نظر اسلام راجع به حقوق زن و مرد را از متون اسلامی پی می‏گیریم. از جمله مسائلی که در قرآن مجید تفسیر شده حقوق زن و مرد است. قرآن در این زمینه سکوت نکرده و به یاوه گویان مجال نداده است که از پیش خود برای مقررات مربوط به زن و مرد فلسفه بتراشند و معنای این مقررات را نظر تحقیرآمیز اسلام نسبت به زن معرفی کنند. " 3 ".
 

اسلام پیشاپیش نظر خود را درباره زن معرفی کرده است. " 1 " قرآن با کمال صراحت در آیات متعددی می‏فرماید که زنان را از جنس مردان و از سرشتی نظیر سرشت مردان آفریده است. قرآن درباره آدم اول می‏گوید: 
«همه شما را از یک پدر آفریدیم و جفت آن پدر را از جنس خود قرار دادیم» " 2 ".
 

بنابراین در اسلام نظریه تحقیر آمیزی نسبت به زن درباره سرشت و طینت وجود ندارد. قبل از اسلام بعضی از ملل معتقد بودند که زن فطرتا پلید است و شیطان از طریق زن، مرد را وسوسه می‏کند. در صورتی که قرآن در این زمینه ضمیر تثنیه آورده و می‏گوید: فوس لهما الشیطان. " 3 " یا (فدلیهما بغرور). به ترتیب به این معنا هستند که شیطان آن دو را وسوسه کرد - شیطان آن دو را به فریب راهنمایی کرد. بنابراین شیطان هر دو را وسوسه می‏نماید تا مرد را به وسیله زن.
 

زنان در مقامات روحانی و معنوی نیز با مردان مساوی هستند، قرآن در آیات متعدد تصریح کرده که پاداش اخروی و قرب الهی به جنسیت مربوط نیست، به ایمان و عمل مربوط است. قرآن، هم از مرد قدیس صحبت می‏کند. هم از زن قدیسه یاد می‏کند منتها تفاوتی که بین زن و مرد قائل شده در سیر من الحق الی الخلق " 4 " است؛ در بازگشت از حق به سوی مردم مسئولیت پیامبری است که صرفا به مرد اعطاء نموده است. " 5 ".
 

در برخی از نظریات نسبت به زن صورت تحقیرآمیزی نظر شده است و آن در مسئله ازدواج می‏باشد که بعضا ازدواج را دفع افسد به فاسد می‏شمارند در صورتی که اسلام ازدواج را مقدس می‏نگرد؛ پیامبر اسلام می‏فرمایند: من به سه چیز علاقه دارم بوی خوش: زن و نماز.
 

برتر اندر اسل می‏گوید: در همه آئین‏ها نوعی بدبینی به علاقه جنسی یافت می‏گردد مگر در اسلام، اسلام از نظر مصالح اجتماعی حدود و مقرراتی برای این علاقه وضع
 
کرده اما هرگز آن را پلید نشمرده است. " 1 ". 
اسلام هرگز زن را مقدمه وجود مرد نمی‏داند و علت غایی را در کمال صراحت بیان می‏کند، قرآن کریم می‏گوید: «هر یک از زن و مرد برای یکدیگر آفریده شده‏اند» " 2 ".
 

اما یکی دیگر از نظریات تحقیرآمیز این است که سهم زن در تولید فرزند، بسیار ناچیز شمرده می‏شده اعراب جاهلیت و بعضی از ملل دیگر مادر را فقط به منزله ظرفی می‏دانسته‏اند که نطفه مرد را در داخل خود نگه می‏دارد و رشد می‏دهد اما قرآن معتقد است که شما را از مرد و زنی آفریدیم.
 

بطور خلاصه از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انسانی متساوی برخوردارند ولی به دلیل تفاوت جنسی و جسمی در جهات زیادی مشابه یکدیگر نیستند و به همین خاطر از لحاظ بسیاری از حقوق و تکالیف و مجازات‏ها وضع مشابهی ندارند و تفاوتی که میان نظر اسلام و سیستم‏های غربی وجود دارد این است که غربیان می‏خواهند تفاوتهای غریزی و طبیعی زن و مرد را در تعیین قوانین، مقررات، حقوق و وظایف آنان در نظر نگیرند ولی اسلام به آن‏ها توجه دارد. " 3 " بنابراین اسلام، اصل تشابه را قبول نمی‏کند اما اصل تساوی را می‏پذیرد.
 

در قسمت بعدی به موارد نقض این اصل توسط سران بهائیت اشاره می‏نماییم.

نقض اصل تساوی حقوق رجال و نساء در متون بهائیت


حال که دانستیم بهائیت در زمینه تساوی حقوق رجال و نساء هیچ گونه نوآوری نداشته است این موضوع را تحت بررسی قرار می‏دهیم که آیا این فرقه که خود را منجی زن در قرن بدیع می‏داند در متون خود مانند احکام و احوال شخصیه این اصل را رعایت نموده است و یا این که فقط اسم و عبارت تساوی را به یدک می‏کشد؟ برای یافتن پاسخ پرسش به چند نمونه از موارد نقض در خصوص احکام و احوال شخصیه اشاره می‏نماییم.
 

این فرقه در تقسیم ارث بنا بر دستور مؤسس آن (میرزا حسینعلی نوری) به این
 
ترتیب عمل می‏نماید که: 
اگر افرادی بدون وصیت نامه فوت کردند ماترک آن‏ها 2520 سهم به شرح ذیل بین وارثین تقسیم می‏گردد. " 1 ".
 

ردیف، الف، وارثین، اولاد، تعداد سهم، 1080سهم، درصد سهم 86 / 46%
 

ردیف، ب، وارثین، زن یا شوهر، تعداد سهم، 390سهم، درصد سهم 74 / 15%
 

ردیف، ج، وارثین، پدر، تعداد سهم، 330 سهم، درصد سهم 10 / 13%
 

ردیف، د، وارثین، مادر، تعداد سهم، 270 سهم، درصد سهم 71 / 10%
 

ردیف، ه، وارثین، برادر، تعداد سهم، 210 سهم، درصد سهم 33 / 8%
 

ردیف، و، وارثین، خواهر، تعداد سهم، 150سهم، درصد سهم 95 / 5%
 

ردیف، ز، وارثین، معلم، تعداد سهم، 90سهم، درصد سهم 57 / 3%
 

حال از سران بهائیت سوال می‏شود که پدر و یا مادر و همچنین خواهر و برادر از دو جنس مخالف نمی‏باشند؟ پس چرا در تقسیم ارث تفاوت قائل شده و به پدر 330 سهم ولی به مادر 270 سهم تعلق می‏گیرد؟ همین طور چرا در مورد برادر 210 سهم لیکن خواهر به 150 سهم کاهش می‏یابد؟ در این جا مشاهده می‏نمایم که تساوی رجال و نساء فراموش شده است.
 

بهائیت حتی در تقسیم ارثیه بین اولادین (فرزندان) از دو جنس مخالف نیز اصل تساوی را رعایت نکرده و بنی دختر و پسر تفاوت قائل شده است و خانه مسکونی و البسه پدر که فوت نموده را به پسر ارشد وی واگذار می‏نماید. در این رابطه عباس افندی اظهار می‏دارد: «محل سکونت و البسه شخصی متوفی به پسر بزرگ می‏رسد اگر زنده نباشد به پسر دومی و الی آخر» " 2 ".
 

بهائیان حتی کتب تفسیری نیز راجع به احکام اقدس نوشته و در آن به این احکام نیز
 
افتخار می‏کنند. یکی از این کتب مربوط به عبدالحمید اشراق خاوری است که در خص.ص عدم تساوی تقسیم لوازم شخصی متوفی، در بین فرزندان اناث و ذکور به دفاع پرداخته است. شاید اگر نامبرده به این گونه تفاسیر دست نمی‏زد آبروی کتاب اقدس کمتر برده می‏شد. 
یکی دیگر از موارد نقض اصل تساوی حقوق رجال و نساء در ماده پنج از اصول اساسنامه بیت العدل " 1 " (تشکیلات جهانی بهائیت) تصریح شده است. این اصل اشعار می‏دارد: بیت العدل اعظم مرکب از 9 نفر عضو از رجال است که از میان افراد جانعه بهائی انتخاب شده باشند. " 2 " بیت العدل اعظم در حقیقت قوه مقننه جهانی است. " 3 ".
 

در این جا این موضوع مطرح می‏شود که زنان که طبق اصول بهائیت حق مساوی با مردان حتی در انتخابات دارند چرا در بین 9 نفر بیت العدل جایگاهشان خالی است و اصولا چرا زنان حق کاندید شدن و عضویت در بیت العدل که به تعبیر این فرقه قوه مقننه جهانی است را ندارند؟! اینجا است که بهائیت برای این پرسش‏ها و ده‏ها پرسش دیگر دهانش بسته می‏شود و پاسخی ندارد.
 

 

 ایجاد یا انتخاب خط بین المللی


اصل ششم از اصول اعتقادات بهائیت ایجاد و یا انتخاب خط بین المللی است. طبق دستور حسینعلی نوری، بهائیان معتقدند که دو زبان و دو خط در مدارس عالم باید تدریس گردد. یکی زبان و خط مادری و دیگری زبان و خط بین المللی. او پیشنهاد می‏دهد که باید توسط انجمنی مرکب از دانایان زبان شناس، مورد اخیر از بین زبان‏ها و خطوط موجود انتخاب و یا به صورت زبان و خطی جدید اختراع نمایند.
 

در این خصوص حسینعلی نوری موسس فرقه می‏گوید: (به تدریج این دو زبان به یک زبان منجر شود تا عالم انسانی حکم یک وطن پیدا کند و افراد ساکن کره ارض چو افراد یک کشور به نظر آیند. " 1 ".
 

همچنین عباس افندی در این رابطه می‏افزاید: این لسان عمومی از جمله اسباب اتحاد عالم انسانی است " 2 ".

نقد اصل ایجاد یا انتخاب خط بین المللی‏


اعتقاد به وجود یک زبان بین المللی جهت ایجاد ارتباط ابناء بشر یک اصل پذیرفته شده از سوی همه متفکران است اما آیا قبل از سال 1269 هجری قمری (که فرقه بهائیت تأسیس شده) چنین موضوعی مطرح نبوده است؟
 

با بررسی زبان علمی متون تاریخی و کتب دانشمندان دوران قبل و پس از اسلام به یک نتیجه می‏رسیم و آن این است که جملگی به زبان علمی خاص دنیای زمان خود نگارش شده‏اند.
 

برای مثال در دوران اسلامی، کتب دنیای اسلام به زبان واحد عربی نگارش یافته‏اند.
 

و هر نویسنده و یا دانشمندی به غیر از آگاهی به زبان محلی خود، لزوما به زبان عربی و قواعد صرف و نحو آن می‏بایست آشنایی پیدا می‏نمود تا بتواند آثار خود را با این زبان به تحریر درآورد. 
به همین منظور کتاب علی محمد باب یعنی بیان و کتاب اقدس میرزا حسینعلی نوری نیز به زبان عربی نگارش گردیده است. و حتی یکی از عدله حقانیت باب و حسینعلی نوری از طرف آن‏ها ابراز جملاتی - به اصطلاح آیات - به زبان عربی بوده است. " 1 ".
 

هم اینک نیز در بین مسلمانان جهان، زبان عربی به عنوان زبان مشترک به متظور آشنایی با متون اسلامی از جمله مهم ترین آن‏ها یعنی کتاب آسمانی قرآن مجید، مورد استفاده قرار می‏گیرد.
 

با توجه به مراتب فوق مطرح نمودن موضوع ایجاد خط بین المللی، طرح تازه و بدیعی نمی‏باشد که از طرف بهائیان نو و جدید تلقی می‏گردد. جالب است بدانید که بعد از 158 سال که از عمر تأسیس این فرقه می‏گذرد هنوز کارشناسان فرقه مزبور، نتوانسته‏اند یک خط و یا زبان بین المللی ابداع و یا از بین زبانهای زنده دنیا یکی را انتخاب نمایند. گذشته از این موضوع معلوم نیست چرا شخص حسینعلی نوری که خود را کارشناس‏تر از همه ابناء بشر می‏داند، از ابتدا نتوانسته است یک خط بین المللی اختراع کند و این عمل را به کارشناسان پس از خود محول نموده است؟
 

 دین باید سبب الفت و محبت باشد

یکی دیگر از اصول اعتقادات، الفت و محبت در دین است. طبق این اصل دین باید سبب مهر و محبت گردد و معتقدند که جمیع ادیان برای تأسیس و تحکیم روابط حسنه و حسن تفاهم بین بشر، وضع و تشریع گردیده‏اند. لهذا اگر دین سبب محبت نگردد بی‏دینی بهتر است " 1 " در این رابطه عباس افندی می‏گوید: 
«دین به منزله علاج است اگر علاج سبب مرض شود البته بی‏علاجی بهتر است لهذا اگر دین سبب حرب و قتل شود البته بی‏دینی بهتر است» " 2 ".
 

همچنین از میرزا حسینعلی نوری نقل می‏شود: «ای اهل عالم مذهب الهی از برای محبت و اتحاد است او را سبب عداوت و اختلاف منمایید» " 3 " و در جای دیگر اظهار می‏دارد:
 

«دانای آسمانی می‏فرماید گفتار درشت به جای شمشیر دیده می‏شود و نرم آن به جای شیر، کودکان جهان از این به دانایی رسند و برتری جویند» " 4 ".
 

سران بهائیت گذشته از مسائل فوق راجع به رعایت مسائل اخلاقی بسیار تأکید کرده‏اند و خود را مبادی آداب و اخلاق انسانی می‏شمارند. میرزا حسینعلی نوری در این رابطه می‏گوید: عموم اهل عالم باید از ضرر دست و زبان شما آسوده باشند. همچنین «یا حزب الله شما را به ادب وصیت می‏نمایم و اوست در مقام اول سید اخلاق». و نیز «سبب حزن مشوید تا چه رسد به فساد و نزاع» " 5 " در این خصوص شوقی افندی (نوه
 
دختری عباس افندی) می‏گوید: «فتح و ظفر در این قرن انور نصیب مومن نیک رفتار است نه عالم بد کردار» " 1 ". 
تا اینجا به طور اجمال نظر فرقه بهائیت را در رابطه با اصل پنجم گویا شدیم در بخش بعدی به نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.

نقد اصل دین باید سبب الفت و محبت باشد


اکنون که دانستیم نظر فرقه بهائیت در رابطه با محبت و مهر و الفت دینی چیست در این قسمت به نقد و بررسی این اصل می‏پردازیم.
 

بررسی و نقد این اصل شامل دو بخش می‏گردد بخش اول راجع به رد یا تأکید بدیع بودن آن است در بخش دیگر نقض آن توسط سران فرقه مورد جستجو قرار می‏گیرد.
 

در متون اسلامی موارد زیادی ملاحظه می‏گردد که راجع به الفت و محبت صحبت شده. از جمله در قرآن مجید کلیه سور قرآن (به جز یک سوره) با صفات رحمانیه خداوندی شروع می‏شوند " 2 " و در بعضی موارد حتی الفت با این صفت الهی، تأکید و سفارش شده است. در این خصوص حضرت رسول اکرم می‏فرمایند:
 

(من لا یرحم، لا یرحم) کسی که مهربانی نکند رحمت خداوندی شامل حالش نمی‏شود " 3 ".
 

اصل اسلام به تعبیر رسول اکرم صلی الله علیه و آله دین گذشت و آسانی آن جا که می‏گویند بعثنی بالخنیفته السهله، السمحه " 4 ". در تبلیغ دین اسلام دینی سهل گیر است نه سخت گیر و بیشتر بر بشارت و امید تا بر تهدید و ترس تکیه می‏کند. حضرت رسول به یکی از اصحابش که برای تبلیغ دین به یمن اعزام می‏گشت دستور دادند که: آسان گیر و سخت نگیر، نوید بده (میل‏ها را تحریک کن) و مردم را متنفر نساز " 5 ".
 

اصولا نرمی و مهربانی پیامبر عفو و گذشتش استغفارهایش برای اصحاب و بی‏
 
تابیش برای بخشش گناه امت از علل عمده نفوذ عظیم و بی‏نظیر پیامبر در جمع اصحابش بود. قرآن کریم به این مطلب اشاره می‏کند آن جا که می‏فرماید: 
«به موجب مهربانی که خدا در دل تو قرار داده تو با یاران خویش نرمش نشان می‏دهی. اگر درشت‏خو و سخت‏گیر می‏بودی از دورت پراکنده می‏شدند، پس عفو و بخشایش داشته باش و برای آن‏ها نزد خدا استغفار کن»" 1 ".
 

همان طور که در صفحات قبل خواندید عباس افندی مدعی است اگر دین باعث جنگ و قتال شود آن دین نبودنش بهتر از بودنش است. " 2 ".
 

حال باید ببینیم کدامیک از ادیان الهی موجب جنگ و قتال شده که فرقه بهائیت سرآمد الفت و محبت شده است و ادعا نموده این اصل را تنها خود مطرح نموده است؟ برای مثال در دین مسیحیت که سراسر کتب مقدسش (اناجیل اربعه) مشحون از الفت و محبت و ارجحیت آن بر سایر روش‏های تبلیغی است. دین اسلام را هم که قبلا بررسی نمودیم و به متون اسلامی در این خصوص اشاره کردیم. ممکن است بهائیان به آیاتی از قرآن اشاره داشته باشند که در آن جنگ و قتال به کار برده شده است. در این خصوص بایستی توضیح داد که (جنگ) در اسلام به منزله دفاع از اسلام و مسلمین مطرح است و در هر کجا غزوه‏های صورت گرفته شروع کننده جنگ کافرین بوده‏اند و در شروع هر غزوه‏ای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به منظور پرهیز از جنگ و جدال و دعوت آنان به حقیقت با طرف متخاصم به روشنگری پرداخته است. اصولا دفاع از شرف حیثیت جان و مال و ناموس، حق طبیعی بشر است و نمی‏توان اسم آن را جنگ و قتال ذکر کرد.
 

اگر به تاریخ بهائیت بنگریم " 3 " متوجه می‏شویم که در زمان باب و پس از مرگ او بابیان موجب قتل و کشتار مردم بی‏گناه مسلمان می‏شدند و این شیوه عمل آن‏ها موجب پی‏گیری و تعقیب موضوع از طرف حکومت وقت گردید و از طرف دیگر بابیت در اذهان عامه مردم به جنگجویی و تخاصم و هرج و مرج طلبی تبدیل گشت شاید اگر میرزا حسینعلی نوری که خود قبل از ادعای پیامبری یک نفر بابی بوده چند جمله مبنی بر معرفی عاملین این هرج و مرج به اصل پنجم اضافه می‏نمود این اصل کامل‏تر می‏گشت و
 
برای این پرسش خوانندگان که از خود می‏پرسند کدامین دین الهی در طول تاریخ بشر جنگ طلب بوده پاسخی یافت می‏شد.

نقض اصل دین باید سبب الفت و محبت باشد، در متون و آثار بهائیت


در این بخش این موضوع را بررسی خواهیم کرد که آیا اصل پنجم توسط سران بهائیت در عمل نیز خود را نشان داده و یا صرفا در حد یک شعار باقی مانده است برای یافتن پاسخ این پرسش به متون این فرقه مراجعه می‏کنیم تا موضوع روشن گردد:
 

عباس افندی در رابطه به وجوب عینی تشکیل بیت العدل می‏گوید: کتاب اقدس مرجع جمیع امم و احکام الهی در آن مطرح احکام غیر مذکور راجع به قرار بیت العدل دیگر اسباب اختلافی نه و من یتعد ذلک فاولئک هم الناعقون و اولئک هم الظالمون و اولئک هم الاعداد المبغضون " 1 " " 2 ".
 

همچنین در جای دیگر از او نقل است که در هنگامی که یکی از هواداران او به نام «یوسف ثابت وجدانی» به وی گزارش می‏دهد که در ایران عده‏ای (از بهائیان) در صدد تشتت و تفرق هستند در جواب یوسف ثابت وجدانی می‏گوید: از این قبیل بسیار پیدا می‏شود تحیر ندارد بیت العدل درست می‏کند بیت العدل جمیع آثار و الواح مقدسه را جمع نموده و به دقت ملاحظه کرده حکم قطعی می‏نماید و هر کس حرفی بزند دندانش را می‏شکند. " 3 " خوانندگان گرامی توجه نمودند که سران فرقه در اظهارات خود چگونه مهر و محبت الهی را از خود نشان داده و در حق کسانی که به آن‏ها اعتراض دارند کلماتی مانند ستمکاران دشمنان کینه ورز را نسبت می‏دهند و یا تهدید می‏کنند چنانچه دارای قدرتی در آینده شوند دندانهای مخالفین و یا معترضین را خرد می‏کنند!!
 

ظاهرا سران بهائیت فراموش کرده‏اند که قبلا با چه آب و تابی، خود را سمبل مهر و محبت به مردم معرفی نموده‏اند و حتی مردم را به عدم کاربرد کلمات زشت سفارش کرده‏اند. حال چه شده است که این چنین برتافته‏اند و می‏خواهند دندانهای مخالفین
 
خود را خرد کنند؟ بایستی از خودشان سوال شود البته، تناقضات دیگری در این راستا وجود دارد مه بخشی از آن‏ها در این جا ذکر می‏گردد: 
شوقی افندی در رساله 42 صفحه‏ای علیه مخالفان بهائی القاب زشت و توهین آمیزی به کار می‏برد و هر یک را به صفت زشتی می‏دهد برای مثال:
 

1) حسین خان فرمان فرمای فارس حسین شقی است.
 

2) سعید العلماء بار فروش، اشقی الاشقیاء است.
 

3) سید محمود اصفهانی که بهائیان او را در عکا به قتل رساندند، سید لئیم اصفهانی.
 

4) شیخ عبدالحسین تهرانی، شیخ خبیث است.
 

5) سلطان عبدالحمید، عبدالحمید پلید است.
 

6) میرزا یحیی، یحیی بی‏حیا و وسواس خناس است.
 

7) جرج واشنگتن، اسفل السافلین است.
 

8) میرزا تقی امیر کبیر، تقی سفاک بی‏باک است.
 

9) میرزا علی اصغر شیخ الاسلام، شیخ الاسلام خبیث است.
 

10) سید جمال الدین اسد آبادی، سید افغانی عدود و حقودبه مرض سرطان مبتلی شد و زبانش مقطوع گردید." 1 ".
 

 دین باید مطابق علم و عقل باشد

یکی دیگر از اصول دوازده‏گانه اعتقادات بهائیت اصل تطابق دین با علم و عقل می‏باشد. در این رابطه عباس افندی می‏گوید «دین باید مطابق علم باشد. زیرا خدا عقل به انسان داده تا حقایق اشیاء را تحقیق نماید اگر مسائل دینیه مخالف تعقل و علم باشد وهم است زیرا مقابل علم جهل است.» " 1 ". 
بهائیان ادعا دارند که عقاید بهائیت بر پایه علم و عقل استوار است " 2 "! و از مسائل دینی آنچه که با علم صحیح مطابقت نداشته باشد جهل و وهم است هیچ گونه اختلافی بین دین و علم وجود ندارد بلکه علم حقیقی همان دین الهی است " 3 " همچنین باید فریضه‏های علمی را که هنوز قطعی نشده و پایه و اساس آن‏ها عملا و منطقا ثابت و استوار نگشته، از علم مسلم و ثابت جدا دانست. " 4 " از دیگر ادعاهای بهائیت، این است که «تمدن‏های عظیم بر اثر ظهور انبیاء الهی مانند حضرت زردتشت، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد به وجود آمده است. از طرفی نباید اشتباه کرد " 5 " که آنچه در آثار انبیاء وارد گشته همان معنای ظاهری و لفظی آن مراد است بلکه بسیاری از کلمات و جملات کتب مقدسه تشبیهاتی است که گر چه ظاهرا با علم تطابق نمی‏کند ولی پس از تدقیق در معنای اصلی معلوم می‏شود که مباین با مسلم علم نیست» " 5 ".
 

نقد اصل دین باید مطابق علم و عقل باشد


همین طور که قبلا گفته شد یکی از اصول دوازده‏گانه بهائیت تطابق دین با علم و عقل می‏باشد و در آغاز ضروری است که تعاریفی از سه واژه دین، علم و عقل ارائه و سپس به نقد و بررسی این اصل بپردازیم.
 

دین در لغت به معنای اطاعت است " 1 "، و در اصطلاح به معنای (الذین هو وضع الهی لا و الالباب، تناول الاصول و الفروع). که مقصود از اصول، اعتقادات نفسانی باطنی و مقصود از فروع اعمال و عبادات ظاهری است " 2 ".
 

علم به معنای دانستن و آگاه شدن " 3 " و در اصطلاح به مجموعه دانش و معارف بشری و یا الهی گفته می‏شود که علوم تجربی و علوم عقلی را نیز شامل می‏شود. در غرب علم به معنای عام را
KNOWLEDG و معنای خاص آن را SCIENCE گویند. 
عقل به معنای خرد و دانش دریافتن و دانستن ترک قصاص کردن برای دیه و بستن ذراع و ساق شتر می‏باشد " 4 " و در اصطلاح به ابزار و افزار تفکر گویند که موجب تشخیص خوب از بد می‏گردد.
 

در آثار بهائیان (اگر بشود آن‏ها را آثار نامید!) همان طور که قبلا نوشته شد اصل تطابق علم و عقل با دین به عنوان یک اصل بدیع و تازه مطرح شده است به منظور رد و یا تأیید این ادعا به سایر آثار ادیان الهی از جمله دین مبین اسلام مراجعه می‏نماییم و سپس به نقض این اصل در اعمال سران فرقه می‏پردازیم.
 

در قرآن مجید در خصوص پیروی از قوه عاقله به آیات بی‏شماری بر می‏خوریم که در این جا به دو مورد اشاره می‏کنیم:
 

«صم بکم عمی فهم لا یعقلون» جون از قوه عاقله بهره‏گیری نمی‏کنند مثل آن است که حس باصره و سامعه ندارند و نیز گنگ و لال می‏باشند. " 5 ".
 

و در سوره‏ی دیگر «آیا آنان در روی زمین سیر نمی‏کنند و برای آن‏ها راه‏هایی باشد که
 
با آن تعقل کنند» " 1 ". 
همچنین روایات فراوانی در خصوص حجت عقلی و علمی تطابق دین با علم و عقل از ائمه اطهار و حضرت رسول اکرم وجود دارد که به چند مورد آن اشاره می‏گردد.
 

حضرت موسی بن جعفر علیه‏السلام می‏فرمایند:
 

«یا هشام ثم بین ان العقل مع العلم» " 2 " یعنی عقل و علم بایستی توأم باشد.
 

از حضرت رسول اکرم نقل است: کسی که برود راهی را که طلب کند در آن علمی را، سلوک دهد خدا به او راهی در بهشت " 3 ".
 

همچنین می‏فرمایند: چون دیدید، مردی را که نماز بسیار می‏خواند و روزه بسیار می‏گیرد او را بزرگ مشمارید تا اینکه بدست آورید عقلش بر چه پایه‏ای است. " 4 ".
 

در احادیث فوق عقل پایه و ملاکی برای سنجش اعمال دینی می‏گردد و کوشش علمی ستایش می‏شود.
 

حضرت صادق علیه‏السلام می‏فرمایند: ستون و نگاه دارنده انسان، عقل اوست " 5 " ) همچنین (عقل راهنما و رهبر مومن است " 6 ".)
 

و در خصوص تطابق عقل و دین حضرت امام علی علیه‏السلام می‏فرمایند: کل ما حکم بالعقل حکم بالشرع و کل ما حکم بالشرع، حکم بالعقل.
 

هر آنچه را عقل به آن حکم کند، شرع نیز همان را حکم کند و هر آن چه را شرع بدان حکم کند عقل نیز همان را حکم کند.
 

و در جای دیگر می‏فرمایند: «کسی را که حقا دریابم که در او یک خصلت از خصلتهای نیکو استوار است من تمام نیکویی‏ها را بر آن خصلت حمل می‏کنم و فقدان سایر خصلت‏ها را نادیده می‏گیرم و لیکن من فقدان دین و فقدان عقل را نمی‏توانم نادیده بگیرم. " 7 ".
 

به طور کلی از طرف خداوند در اسلام برای مردم دو حجت قرار داده شده یکی حجت
  
ظاهر و دیگری حجت باطن، که رسل و انبیاء و ائمه علیه‏السلام حجت ظاهر، و عقول مردم حجت باطن هستند. و این خود می‏رساند که در بینش اسلامی، عقل و وحی و علم و دین دو چیز مخالف هم که قبول یکی مستلزم نفی دیگری است نمی‏باشند. عقل و وحی هر دو موهبتی هستند از عالم الوهیت به عالم انسانی تا با اتحاد و پیوند آن دو کشتی حیات بشری بر دریای پر تلاطم زندگی به ساحل نجات رهنمون گردد. با توجه به مراتب فوق مشخص می‏شود که دین اسلام خود به بهترین وجه مبین تطابق دین با علم و عقل است و بهائیت این را از اصول اسلامی اقتباس نموده و آن را به عنوان یک اصل بدیع پس از گذشت سیزده قرن از اسلام به نام خود به مرم قالب نموده است!! 
در اینجا ممکن است بهائیان این موضوع را مطرح نمایند که این احادیث، روایات و آیات قرآنی قبلا وجود داشته لیکن در زمان تأسیس بهائیت مورد تحریف واقع شده و بهائیت آن را احیا نموده است. اما این ادعا نیز با ادعاهای قبلی آن‏ها مبنی بر عدم تحریف کلیه ادیان الهی " 1 " مغایرت پیدا می‏کند و اگر اذعان نمایند که هیچ کدام از این معارف تحریف نگردیده‏اند این پرسش مطرح می‏شود پس چه لزومی به مطرح شدن مجدد آن تحت یک شریعت دیگر در قرن سیزدهم هجری بوده است؟!
 

نقض اصل دین باید مطابق علم و عقل باشد، در آثار بهائیت


حال که متوجه شدیم اصل چهارم که از سوی بهائیان بدیع و نو معرفی شده تازگی نداشته و در معارف اسلامی به وضوح وجود دارد بی‏مناسبت نیست این موضوع را مورد بررسی قرار دهیم که آیا این اصل در فرقه بهائیت عملی گشته و یا در حد یک شعار باقی مانده است؟
 

ذیلا به گوشه‏هایی از اظهارات سران بهائیت اشاره می‏گردد:
 

در زمانی که باب ادعای پیامبری نمود از او حجت و معجزه‏ای برای اثبات ادعایش درخواست شد او پاسخ داد که «صرفا ادعا حجت است و نیازی به دلیل و برهان معجزه
 
نیست زیرا اگر ادعای من حق باشد به دل می‏نشیند و اگر دیدید که به دل ننشسته بدانید باطل است.» به عبارت دیگر وی دلیل حقانیت خود را پذیرش ادعاهایش توسط عده‏ای از هوادارانش می‏پنداشت. 
پس از او میرزا حسینعلی نوری مؤسس بهائیت نیز به تبعیت از ایده علی محمد باب صرف ادعاها را دلیل حقانیت دانست و هنگامی که علمای نجف و کربلا از او معجزه‏ای جهت اثبات پیامبری‏اش درخواست کردند اظهار داشت که اگر انبیاء الهی معجزه‏ای به واقع داشتند همه مردم دنیا خداپرست می‏شدند و دلیل این که همه مردم به پیامبران نپیوسته‏اند به این خاطر بوده که معجزات جنبه‏ی مجازی داشته است. وی در کتاب ایقان آورده است: «مقصود از شمس و قمر که در کلمات انبیاء مذکور آمده است منحصر به این شمس و قمر ظاهری نیست که ملاحظه می‏شود بلکه از شمس و قمر معانی بسیار اراده فرموده‏اند که در هر مقام به مناسبت آن مقام معنی اراده می‏فرمایند» " 1 ".
 

«... که اگر در هر عصری علائم ظهور مطابق آنچه در اخبار است در علم ظاهر، ظاهر شود دیگر که را یارای انکار و اعراض می‏ماند و چگونه میان سعید و شقی و مجرم و متقی تفضیل می‏شود. مثلا انصاف دهید اگر این عبارت که در انجیل مسطور است بر حسب ظاهر، ظاهر شود و ملائکه با عیسی بن مریم از سماء ظاهره با ابری نازل شوند دگر که یارای تکذیب دارد و یا که لایق انکار و قابل استکبار باشد بلکه فی الفور همه اهل ارض را اضطراب به قسمی احاطه می‏کند که قادر بر حرف و تکلم نیستند تا چه رسد به رد و قبول» " 2 ".
 

خوانندگان گرامی ملاحظه می‏نمایند که مؤسس بهائیت (حسینعلی نوری) و بابیت (علی محمد شیرازی) چگونه دین را مطابق عقل و علم مطرح می‏نمایند که حتی از آوردن یک دلیل و برهان عقلی برای اثبات ادعای خود عاجز بوده‏اند چه رسد به عملی کردن یک معجزه و یا علامت ظهور که عامه مردم را مجاب نماید!! به طور کلی علت آوردن معجزه از طرف پیامبران و یا هویدا شدن علائم ظهور هر منجی الهی دلیل و گواهی برای صحت مقام نبوت است و الا بدون معجزه هر کسی می‏تواند ادعای
 


پیامبری نماید و اگر چنین باشد طبق اظهارات حسینعلی نوری می‏بایست ادعای همه مدعیان دروغین را هم بپذیریم؟ معلوم نیست وی و جانشینان او چگونه و بر اساس جه برهانی مدعیان جانشینی خود را مردود حساب می‏کرده‏اند؟!
 

یکی دیگر از موارد نقض این اصل توسط سران بهائیت عدم رعایت این اصل در انتخابات شورای 9 نفره بیت العدل است به این شکل که هر فردی که در این شورا به عضویت انتخاب می‏شود با خواندن یک ورد - به اصطلاح دعا - معصوم می‏گردد. و از آن پس در هنگام تصمیم گیری‏ها در شورای مزبور، از هر گونه اشتباه و خطا مصون می‏گردد.
 

به عبارت دیگر فرد به محض انتخاب شدن به عنوان نماینده بیت العدل دارای مقام عصمت می‏گردد و احدی حق مخالفت با مصوبات شورای مذکور را پیدا نمی‏کند. برای اطلاع خوانندگان گرامی به اظهارات سران بهائیت و خصوص شواری بیت العدل اشاره می‏نماییم:
 

عباس افندی می‏گوید: «و بیت العدل عمومی که به انتخاب عمومی تأسیس و تشکیل شود تحت حفظ و صیانت جمال الهی بو حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی روحی لهما الفداست. آن چه قرار دهند من عند الله است من خالفه و خالفهم فقد خالف الله و عصاهم فقد عصی الله " 1 " - اما بیت العدل الذی جعله الله، مصدر کل خیر و مصونا من کل خطا " 2 " - باید به انتخاب عمومی یعنی نفوس مومنه تشکیل گردد. " 3 ".
 

سران بهائیت که ادعا دارند دین بایستی با عقل و منطق و علم تطابق داشته باشد و الا هر مطلبی که منطقی عقلی و علمی نباشد دین نیز با آن تعارض و تباین دارد، چطور و با کدام اصل علمی و عقلی موضوع معصوم شدن اعضا بیت العل در زمان تصدی در آن شورا را تطبیق و تصدیق می‏نمایند؟! کدام اصل منطقی این مطلب را تأیید می‏کند که
 
امکان خطا برای هر فرد وجود داشته باشد اما به محض انتخاب در شورای بیت العدل ناگهان معصوم و مصون از خطا می‏گردد؟!!! 
کلیه ادیان الهی و جوامع بشری اتفاق نظر دارند که بشر جایز الخطاست و امکان اشتباه برای هر فرد انسانی در هر لحظه وجود دارد و اگر انسان از روش شورای مشورتی استفاده نماید، امکان اشتباه کمتر می‏شود، اما معلوم نیست بهائیان که مدعی پایبندی اصول علمی و عقلی و انطباق آن با دین هستند، چگونه آن را با دین نیز تطبیق می‏دهند و با اعتقاد به این اصل (یعنی عصمت منتخبین بیت العدل) و راه و روش کذایی آن، هم آبروی علم و عقل و هم آبروی نداشته خود را بر زمین ریخته‏اند.
 

اگر بخواهیم موارد دیگر نقض اصل چهارم در متون بهائیت را در این جا ذکر نماییم مثنوی هفتاد من کاغذ می‏گردد و خوانندگان را خسته می‏نماید لذا جهت رعایت اختصار به همین نکات بسنده گردید.

 تعلیم و تربیت عمومی و اجباری

یکی دیگر از اصول اعتقادات بهائیان طرح تعلیم و تربیت عمومی است آن‏ها مدعی‏اند که ابداع کننده این طرح فرقه بهائیت می‏باشد و آن را جزء اصول بدیع خود یعنی تعالیم اجتماعی و یا نظم بدیع می‏شمارند. 
کیفیت و ویژگی این طرح از نظر فرقه به شرح ذیل آورده می‏شود:
 

«تعلیم و تربیت اطفال بایستی اجباری باشد نه اختیاری و از طرفی عمومی است نه محدود به افراد معدود. اگر پدری در امر تعلیم و تربیت فرزند خود غفلت ورزد حق پدری از او ساقط می‏شود» " 1 " و مرجعی پیش بینی شده که مخارج این امر را از والدین مختلف گرفته و خود مجری این اصل می‏گردد. " 2 ".
 

همچنین اظهار می‏دارند: «این اصول باید در سراسر کره زمین بر اساس واحد باشد و وحدت تعلیم و تربیت مسلما یکی از اساسی‏ترین اقدامات برای رسیدن به صلح عمومی و وحدت عالم انسانی است... مدارس علوم باید دبستان تربیت آداب اخلاق نورانیت و روحانیت باشند. اطفال بایستی طوری تربیت شوند که بتوانند مشقات را تحمل نمایند و در انجام امور مشکل عاجز نمانند» " 3 ".
 

از جمله خصوصیت دیگری که در این اصل مستقر است «ارجحیت تربیت دختران نسبت به تربیت پسران می‏باشد» و اظهار می‏دارند «دختران مادر خواهند شد و در صورتی که تربیت صحیحی نداشته باشند نمی‏توانند اطفال خود را خادم عالم انسانی
 
تربیت نمایند.» " 1 ". 
در فرقه بهائیت ادعا می‏شود که به تربیت بیش از تعلیم اهمیت داده شده است عباس افندی در این رابطه می‏گوید: طبیب بدخو و خائن سبب هلاک گردد و علت انواع امراض.) و «باید اساس دبستان اول تعلیم آداب و اخلاق و تحسین اطوار و کردار باشد» " 2 " از جمله نکات دیگر این اصل این است که:
 

باید اطفال را از کودکی به سختی در انجام امور مشکل عادت داد تا قوی البنیه شوند و قدرت مواجهه با مشکلات زندگی را به دست آورند ولی زجر بدنی به منظور تنبیه به کلی نهی شده و اظهار می‏دارند که برای تنبیه اطفال اگر لازم باشد زجر لسانی کافی است آن هم به قدری که احساسات لطیف طفل جریحه دار نگردد. " 3 ".
 

نوع عملی که در این فرقه توصیه شده تا فرا گرفته شود علوم عالم المنفعه می‏باشد و یادگیری علومی که (به زعم آن‏ها) از حرف شروع و به حرف ختم می‏گردد نهی شده است. در این رابطه دانشمندان و هنرمندان قابل احترام هستند. " 4 ".

نقد اصل تعلیم و تربیت عمومی و اجباری


همان طور که قبلا اشاره شد اصل سوم از اصول اعتقادات بهائیان تعلیم و تربیت عمومی و اجباری است که بدیع و نو عنوان می‏شود به عبارت دیگر بهائیان مدعی‏اند که تا قبل از ظهور بهائیت چنین موضوعی در تاریخ بشریت وجود نداشته و یا به صورت یک طرح مدون، مطرح نبوده است.
 

لهذا نیاز است که به منظور رد و یا اثبات بدیع بودن این طرح به منابع تاریخی مراجعه و آنها را مورد بررسی قرار دهیم.
 

ابتدا به منافع اسلامی و سپس به مآخذ غیر اسلامی نگاهی می‏افکنیم و به دنبال آن به موارد نقض این طرح در سایر اصول و فروعات بهائیت می‏پردازیم.
 

در قرآن مجید آیات بی‏شماری که در خصوص علم آموزی و تعلیم و تربیت و حتی اجباری بودن آن نازل گردیده است که به پاره‏ای از آنها اشاره می‏کنیم:
 

«اقرأ به اسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم» " 1 " که اشاره به خواندن چیزی از یک متن است. 
«ن و القلم و ما یسترون» " 2 " که در این آیه خداوند به قلم (وسیله نوشتاری) و آن چه نوشته شود قسم یاد می‏کند.
 

حضرت رسول اکرم می‏فرمایند: علم بیاموزید حتی اگر در سرزمین چین باشد.
 

(اشاره به سرزمین دور و هم سرزمینی که در آن علم توحید وجود ندارد.)
 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: (اطلبوا العلم من المهد الی الحد)
 

از گهواره تا گور دانش بجویید.
 

حضرت رسول اکرم در جای دیگر علم آموزی را «اجباری» «فریضه» و «عمومی» یاد می‏کنند آنچه که می‏فرمایند «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمة» " 3 ".
 

جویای دانش بودن فریضه هر مسلمانی است.
 

همچنین به نقل از حضرت علی علیه‏السلام که ایشان نیز از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل می‏نمایند:
 

«حکمت را هر کجا و در دست هر کس و لو در دست یک مشرک فرا گیرید» " 4 ".
 

البته آیات و روایات فراوان دیگری در زمینه علم اندوزی وجود دارد که در این جا به اختصار به چند مورد آن‏ها اشاره رفت.
 

امروزه نیز با پیشرفت علم اکثر کشورهای دنیا به این نتیجه رسیده‏اند که تعلیم و تربیت یک اصل زیربنایی می‏باشد و در بودجه بندی‏های سالیانه مبالغ زیادی را به اجرای این اصل اختصاص می‏دهند. اگر به تاریخ تحولات اروپا بازگردیم پس از پدیده رنسانس و انقلاب صنعتی که در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی رخ دادند کشورهای اروپایی این اصل را از اسلام باز شناخته و آن را عملی ساختند. حال اگر به تاریخ فرقه بهائیت باز گردیم متوجه می‏شویم که بشر اروپایی این اصل را از اسلام باز شناخته و آن را عملی ساختند. حال اگر به تاریخ فرقه بهائیت باز گردیم متوجه می‏شویم که بشر اروپایی حدود 200 سال زودتر از آقای حسین علی نوری و عباس افندی متوجه این اصل شده است. این نکته نیز حائز اهمیت
 
است که اروپاییان پس از دوران قرون وسطی از منابع دانشمندان اسلامی به مانند ابو علی سینا در علم طب ابوریحان بیرونی در علم ریاضیات، زکریای رازی و جابر ابن حیان در علم شیمی، خوارزمی در محاسبات لگاریتمی و بسیاری از دانشمندان مسلمان دیگر که ذکر نام، آن‏ها از حوصله این بحث خارج است استفاده نموده موجبات تحول در تمدن غربی گردید، در این زمینه، آلبرت شامبادر می‏گوید: 
(اروپا آموزش‏هایی ارزنده از تمدن شرق فرا گرفت و تحول کاملی را از این تمدن بزرگ به دست آورد " 1 " همچنین گوستاولبون در کتاب تاریخ تمدن غرب می‏نویسد:
 

به هنگامی که اروپا در تاریکی روزگاران وحشیگری بسر می‏برد، بغداد و قرطبه در مرکز حکومت اسلامی کانون تمدن درخشانی بودند که فروغ فرهنگ و دانش آن‏ها بر جهان آن روز پرتو می‏افکند " 2 ".
 

حال که دانستیم نظر اسلام راجع به ضرورت تعلیم و تربیت چیست و حوزه آن چه افرادی را شامل می‏شود و همچنین منشأ اثر بودن این اصول در سیر تحولات تمدن غرب را متوجه شدیم جا دارد از سران بهائیت سوال شود که در زمان ادعای پیامبری میرزا حسینعلی نوری و بشارت دادن عالم بشری به نظم بدیع و ذکر تعلیم و تربیت عمومی و اجباری از طرف او آیا بشر تا آن موقع به این موضوع پی نبرده بود و دنیا آن قدر در جهل و نادانی به سر می‏برد که منتظر شد تا در 1279 هجری قمری آقای حسین علی نوری چنین اصلی را ابداعو سفارش نمایند؟!!
 

و اگر ایشان برای ذکر و یادآوری آن به بشر مبعوث شده چه لزومی به آوردن شریعت جدید و استعمال واژه بدیع در عبارات آثار خود دارد؟
 

این پرسش‏ها و شاید صدها پرسش دیگر در این زمینه وجود دارد که سران بهائیت
 
پاسخی برای آن ندارند.

نقض اصل تعلیم و تربیت عمومی و اجباری، در آثار بهائیت


پس از این که پی بردیم که اصل سوم از اصول اعتقادات بهائیان اقتباس یافته از اصول اساسی ادیان الهی و همچنین برگرفته از اصول مترقی بشر در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی بوده و مسئله نو و بدیع بودن آن مردود گردید مطلوب است که در آثار سران فرقه تفحص اجمالی صورت پذیرد. تا مشخص شود که این اصل در چه مواردی نقض گردیده است:
 

یکی از تبصره‏های اصل سوم، ارجحیت آموزش و پرورش دختران بر پسران است. " 1 " این اصل با اصل هفتم " 2 " از اصول اعتقادات بهائیان که اشعار می‏دارد حقوق زنان با مردان مساوی است، مغایرت دارد. زیرا (همان طور که در فصول بعدی به تفصیل این اصل پرداخته می‏شود) چنانچه به اصل تساوی اعتقاد پیدا کنیم ارجحیت معنا ندارد و عکس آن نیز صادق است یعنی اگر به ارجحیت آموزش دختران بر پسران معتقد گردیم با اصل تساوی حقوق و نساء تناقض پیدا می‏کند. مگر اینکه در اصول و اعتقادات این فرقه، واژه تساوی و ارجحیت مترادف معنی گردند!!!
 

از این دست تناقضات، در آثار بهائیان زیاد دیده می‏شود و در اینجا به اختصار صرفا به یک مورد آن اشاره گردید. و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!
 

آئینی که به زعم آن‏ها برای هزار سال آینده نازل گشته و بایستی نیازهای بشر امروز و فردا را پاسخگو باشد چرا در اصول خود که اساس هر آئینی است دارای نقص و نقض است؟ این پرسش و ده‏ها پرسش دیگر مواردی هستند که سران بهائیت برای آن پاسخ ندارند!!!
 

پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:اصول دوازده گانه بهائیت,وحدت عالم انسانی, :: 18:9 :: نويسنده : ali

وحدت عالم انسانی

دومین اصل از اصول اعتقادات بهائیان وحدت علم انسانی است. آنها مدعی‏اند (جمیع افراد بشر مخلوق حضرات پروردگارند، رنگ، چهره و طرز ترکیب قیافه هیچ یک (از افراد) میزان برتری یک انسان بر انسان دیگر نیست و نباید علت اختلاف و دشمنی باشد) " 1 ". 

(درست مثل اختلاف رنگ و نوع در گلهای یک گلستان که موجب رونق بوستان است نه دشمنی و عناد بین گلها و ریاحین. در ساحت قدس الهی امیر و فقیر، عزیز و حقیر، آسیایی و اروپایی، سیاه و سفید همه برابرند و هیچ یک بر دیگری رجحان ندارد.خدا به همه مهربان است، پس چرا ما نسبت به هم مهربان نباشیم.) " 2 ". 

همچنین ادعا دارند که میزان امتیاز به علم و اخلاق است نه به وطن و مقام ولیکن خود این امتیازات هم موجب حق برتری نمی‏شود). و به نقل از عباس افندی آورده‏اند: (ثانی اساس الهی، وحدت عالم انسانی است یعنی جمیع بشر بندگان خداوند اکبرند، خدا خالق کل است، خدا رزاق کل است. خدا محی کل است و خدا مهربان به کل، یعنی جمیع بشر انسانند.) " 3 ". 

در این قضیه حسینعلی نوری نیز گفته است که (ای اهل عالم سراپرده یگانگی بلند شده به چشم بیگانگان، یکدیگر را می‏بینید همه بار یک دارند و برگ یک شاخسار) " 4 ". 

 

نقد اصل وحدت عالم انسانی

 

پس از اینکه دومین اصل بدیع از اصول اعتقادات بهائیان آورده شد این سئوال به ذهن وارد می‏گردد که آیا واقعا این اصل نو و تازه می‏باشد؟ و اصولا قبل از تأسیس این فرقه چنین موضوعی در مکاتب آن روزگار وجود نداشته؟ 

برای پاسخ به این پرسش‏ها لازم است که کتب تاریخ را ورق بزنیم و به منابع موضوع نگاهی بیافکنیم ابتدا در مکتب اسلامی که منادی کمال ادیان و آخرین دین الهی است جستجو می‏کنیم و سپس به سایر مکاتب می‏پردازیم

در دین مبین اسلام طبق نص صریح آیات و روایات هیچ انسانی به انسان دیگری برتری ندارد رنگ و نژاد و سایر تفاوتهای فردی صرفا جهت شناخت و تمایز انسانها از یکدیگر است و ویژگیهای خاص جسمانی، هیچ کدام دلیل برتری ابناء بشر بر یکدیگر نمی‏گردد. در آیه 13 از سوره حجرات می‏خوانیم

ای مردم ما همه را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آن گاه شعبه‏های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را باز شناسید بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین مردمند و خدا کاملا آگاه است. " 1 ". 

همچنین آیات دیگر از این قرارند

«با یکدیگر نزاع نکنید که نزاع داخلی سستی می‏آورد و سستی شما را زایل می‏کند» " 2 ". 

(به ریسمان الهی چنگ زنید و متحد شوید و از تفوق و تشتت بپرهیزید) " 3 ". 

(بگو بیایید به سوی کلمه‏ای که بین ما و بین شما یکسان است پیروی کنیم " 4 ".) 

گذشته از آیات و روایات حکما و شعرای اسلامی قرنها قبل از ظهور بهائیت این مطالب یعنی وحدت عالم انسانی را در قالب شعر و یا نثر آورده‏اند. که ذیلا به دو مورد آن اشاره می‏کنیم

 

«بنی آدم اعضای یکدیگرند 

نقض اصل وحدت عالم انسانی توسط سران بهائیت


هنگامی که شعار وحدت عالم انسانی را در آثار بهائیت مشاهده می‏کنیم این پرسش به ذهن خطور می‏کند که آیا واقعا سران این فرقه در عمل نیز به این شعار پایبند بوده‏اند یا خیر؟ به همین منظور توجه خوانندگان گرامی را به چند نکته معطوف می‏کنم:
 

فرقه مزبور در احکام و احوال شخصیه به هنگام تقسیم ارث سهمی برای معلم در نظر
 

می‏گیرند منتها در صورتی که معلم غیر بهائی باشد سهمی به او تعلق نمی‏گیرد و اصولا غیر بهائی از بهائی ارث نمی‏برد. به اصل این حکم توجه فرمایید: 
«معلم غیر بهائی از بهائی ارث نمی‏برد، اگر بیش از یک معلم وجود داشته باشد سهم معلم به طور مساوی بین آنها تقسیم می‏شود» " 1 ".
 

در این رابطه سران بهائیت به حکم حسینعلی نوری (موسس فرقه) استناد می‏کنند که می‏گوید: «غیر بهائی لا یورث البهائی.» یعنی: «غیر بهائی از بهائی ارث نمی‏برد» " 2 ".
 

حال خود قضاوت کنید وحدت عالم انسانی و برابری انسانها از هر نژاد و رنگی معنایش تفکیک قائل شدن بین ادیان است؟ (البته اگر بهائیت را دین حساب کرده باشیم!)
 

از این دست نقایض در متون بهائیت بسیار به چشم می‏خورد که در اینجا به لحاظ رعایت اصل اختصار به یک مورد اشاره گردید.
 

 

 

 تحری حقیقت

 

اولین اصل از اصول دوازده‏گانه بهائیان تحری حقیقت است. در فرهنگ لغت فارسی " 1 " واژه (تحری) به معنای درنگ کردن در طلب امر بهتر و صوابتر بودن و حقیقت جوئی آمده است و لغت (حقیقت) به معنای حق، راستی، درستی، اصیل و منتهای هر چیزی ترجمه شده است

در کتب متعلق به بهائیان عبارت تحری حقیقت به این شکل معنا شده است: " 2 ". 

تحری: کلمه‏ای است عربی که در لغت به معنای تفحص و جستجو و حقیقت یابی و در طلب امر بهتر بودن و درنگ و تأمل نمودن آمده است.

حقیقت: جمع آن حقایق است، اصل و راستی و درستی ذکر شده است چه که ذات و اصل هر شیئی را مکشوف می‏سازد

و به نقل از عباس افندی آمده است: «حقیقت وحدت عالم انسانی است حقیقت محبت بین بشر است حقیقت اعلان عدالت است حقیقت هدایت اله است انبیاء الهی حقیقت بودند... حقیقت ترک تعصبات است " 3 " اول چیزی که برای انسان لازم است تحری حقیقت است...» 

حسینعلی نوری (مؤسس بهائیت) در نامه‏ای مشهور به الواح به یکی از یاران خود می‏گوید: «ای احمد دیده را پاک و مقدس نما تا تجلیات انوار لانهایت از جمیع جهات ملاحظه نمایی و گوش را از آلایش تقلید منزه کن تا نعمات عندلیب وحدت و توحید را از افنان باقی انسان بشنوی... از تقیه و تقلید به روضه قدس تجرید و فردوس عز توجید بخرامان» " 1 ". 

بهائیان مدعیند که تقلید موجب خسران است و هر فردی باید با ادراکات و احساسات خود در هر امری از امور، تحری و تحقیق نماید و جویای حقیقت باشد، با گوش خود بشنود و با چشم خود ببیند و با احساسات خود درک نماید که در اثر آن بر وحدت و یگانگی خواهد رسید. " 2 " به طور کلی شرایط تحری حقیقت از دید رهبران این فرقه عبارتند از

1) اولین شرط تحری حقیقت آن است که شخص مایل به تحری باشد. " 3 ". 

2) حب و بغض نداشته باشد یعنی مطالب را در کمال بی‏طرفی بررسی و تحقیق کند. " 4 ". 

3) آنکه تأیید شده حقایق را به چشم خود ببیند. " 5 ". 

4) تقلید گذشته را فراموش کند (آنچه شنیده‏اند بگذارید نه به هیچ ملتی متمسک باشند و نه از هیچ ملتی متنفر.) " 6 ". 

5) در قضاوت و داوری انصاف داشته باشد (طالب باید متصف به چند صفت باشد اولا باید که منصف باشد.) " 7 ".

نقد اصل تحری حقیقت

 

در این قسمت، اصل تحری حقیقت که در نظر بهائیان یک اصل بدیع می‏باشد را موشکافی می‏نماییم ابتدا به بدیع بودن آن می‏پردازیم و سپس نحوه اجرای این اصل در عملکرد بهائیان را مورد بررسی قرار می‏دهیم

در اسلام تحصیل علم یکی از وظایف دینی به شمار می‏آید پبامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‏فرمایند «طلب علم برای هر مسلمانی فریضه (وظیفه واجب) می‏باشد " 1 "» و طبق اخباری که با شواهد قطعیه تأیید شده است مراد از این علم داشتن اصول سه گانه اسلامی (توحید - نبوت - معاد) با لوازم قریب آنهاست و دانستن تفضیل احکام و قوانین اسلامی برای هر فردی به اندازه ابتلاء و احتیاج وی است. " 2 ". 

البته روشن است که تحصیل علم به اصول دین اگر چه با دلیل اجمالی باشد برای همه میسر و در خور توانایی است ولی تحصیل علم به تفضیل احکام و قوانین دینی از راه استفاده و استنباط فنی از مدرک اصلی کتاب و سنت (فقه استدلالی) کار همه کس نیست و تنها در خور توانایی برخی از افراد می‏باشد و در اسلام حکم طاقت فرسا (حرجی) تشریع نشده است. " 3 ". 

از این روی تحصیل علم به احکام و قوانین دینی از راه دلیل، به طور واجب کفایی، به بعضی از افراد که توانایی و صلاحیت آن را دارند اختصاص یافته و وظیفه افراد طبق قاعده عمومی وجوب رجوع جاهل به عالم (قاعده رجوع به خبره) آنست که به افراد مورد اشاره مراجعه کنند. البته این مراجعه و تقلید غیر از تقلید در اصول و معارف است که به نص آیه کریمه (و لا تقف ما لیس لک به علم) ممنوع می‏باشد. " 4 " علمای جدید غربی نیز مثل دکارت هزار سال از نزول قرآن اولین اصل منطقی خود را همین آیه قرار داده و می‏گوید: (هیچ چیز را حقیقت ندانم مگر اینکه بر من بدیهی باشد.) " 5 ". 

اما در اسلام تحقیق جهت وصول به حقیقت دارای شرایط خاصی می‏باشد که ذیلا به صورت اجمال آورده می‏شود

شرایط تحقیق جهت وصول به حقیقت در اسلام

 

1) تکیه نکردن بر ظن و گمان. " 1 ". 

2) بی‏طرفی " 2 ": اگر انسان بخواهد صحیح قضاوت کند یابد در مورد مطلبی که می‏اندیشد کاملا بی‏طرفی خود را حفظ کند

3) عدم پیروی از میل و هواهای نفسانی " 3 ": اگر انسان بی طرفی خود را حفظ نکند خواه ناخواه به سوی میل‏ها و هواهای نفسانی کشانیده می شوند

4) عدم شتابزدگی: هر قضاوت و اظهار نظری نیاز به مقدار معینی از مدارک کافی دارد و تا مدارک به قدر کافی در یک مسئله جمع نشود هر گونه اظهار نظر و شتابزدگی موجب لغزش اندیشه است

5) عدم نسبت گرایی و گذشته نگری: انسان به حکم طبع نخستین خود، هنگامی که می‏بیند یک فکر و عقیده خاص مورد قبول نسل‏های به گذشته بوده است خود به خود بدون آنکه مجالی به اندیشه خود بدهد آن را می‏پذیرد. قرآن مجید یادآوری می‏کند که پذیرفته‏ها و باورهای گذشتگان را مادام که با معیار عقل نسنجیده‏اید نپذیرید در مقابل باورهای گذشتگان استقلال فکری داشته باشند. " 4 ". 

6) عدم شخصیت گرایی: یکی دیگر از موجبات لغزش در تحقیق گرایش به شخصیت‏های بزرگ تاریخی یا معاصر است که از نظر عظمتی که در نفوس دارند بر روی فکر و اندیشه و تصمیم و اراده دیگران اثر می‏گذارند و در حقیقت هم فکر و هم اراده دیگران را تسخیر می‏کنند و هم دیگران در مقابل آنها استقلال فکری خود را از دست می‏دهند." 5 ". 

اینک با توجه به معرف غنی اسلامی که مختصری از آن در زمینه تحری حقیقت آورده شده متوجه می‏شویم که طرح این شعار در اصول فرقه بهائیت هیچ گونه تازگی نداشته و گذشته از آن، در اروپا پس از دوران انقلاب رنسانس این اصل مد نظر دانشمندان غربی قرار گرفته است. به عبارت دیگر در هنگام طرح این اصل از طرف 

 

نقض اصل تحری حقیقت در عملکرد رهبران فرقه

 

با اینکه رهبران بهائیت در شعار مدعی تحری حقیقت هستند اما در عمل این شعار اجرا نشده است. عباس افندی در الواح وصایا به فرزندش نوشته است:... ایادی امر اله باید بیدار باشند به محض اینکه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امر اله " 1 " گذاشت فورا آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابدا بهانه‏ای از او قبول ننمایند چه بسیار که باطل محض به صورت خیر درآید تا القای شبهات کند " 2 ". 

اگر تحری حقیقت راه وصول به حقیقت است بدیهی است در آغاز شبهات نیز پیش می‏آید پس اگر هر کس به صرف داشتن و یا ارائه شبهه مرتد شناخته شود چگونه راه وصول به حق را طی نماید زیرا مقدمه رسیدن به حق وجود شک و شبهه و سپس تحقیق و رسیدن به حقیقت است. همچنین طبق احکام بهائیان هر فرد بهائی به هنگام ورود به 16 سالگی (داشتن پانزده سال کامل) می‏بایست به تشکیلات بهائیت اعلام نماید که بهائی می‏باشد و اگر چنین نکند بهائی تلقی نمی‏شود. به عبارت دیگر طی پانزده سال هر فرد بهائی زاده فرصت دارد تا با تحری حقیقت به این نتیجه برسد که بهائیت دین برتر و آخرین دین الهی است و اگر به چنین نتیجه‏ای نرسد طبق احکام منصوحه از جامعه بهائیان اخراج می‏شود و به اصطلاح آنها طرد روحانی می‏شود برای آگاهی خوانندگان گرامی حکم مربوطه ذیلا آورده می‏شود

(هر گاه یکی از افراد مسجل جامعه بهائی از اوامر و نواهی مرکز و مرجع منصوص سرپیچی کند و یا با ناقضین و معاندین هم داستان شود و یا به مخالفت با امراله قیام کند و علیه اساس شریعت اله اقداماتی نماید و یا بر خلاف عهد و میثاق الهی اظهاراتی کند و در آن مورد به نصایح انذارات محفل اعتنایی ننماید مشمول مجازات طرد روحانی 

می‏گردد) " 1 ". 

تبصره: افراد مسجلی نیز که بنا به میل و تصمیم خود تقاضای حذف نام می‏نمایند و یا در جراید و مطبوعات و سایر وسائل ارتباط جمعی بدون هیچ توهین به مقدسات بهائی از امراله تبری می‏کنند چنانچه بعد از حذف نام و تبری با ناقضین و معاندین امراله هم داستان شوند و یا به مخالفت با امراله قیام کنند و بر علیه اساس شریعت اله اقداماتی نمایند، مشمول مجازات طرد روحانی می گردند. " 2 ". 

در همان متن معنای طرد روحانی و اثرات آن چنین آمده است

«طرد روحانی فرد از جامعه بهائی دارای اثرات و عواقب شدیده روحانی و معنوی است... پس از طرد روحانی جامعه بهائی فردی را که مشمول این مجازات شده به هیچ وجه بهائی نمی‏شناسد... و سلام و کلام و معاشرت با وی را حتی از طرف خویشان و اقرباء جایز نمی‏داند و شخص معاشر با طرد روحانی هم پس از رسیدگی و تحقیق و ثبوت تخلف و عدم توجه به نصایح و انذارات محفل روحانی شامل مجازات طرد روحانی خواهد شد.» " 3 " و برای توجیه این اقدامات می‏گویند

«... اگر کسی امین و صادق و خلیق باشد ولی کاری کند که ریشه شجره امراله را ضعیف نماید یعنی اصل میثاق را سست کند ذنبی است لا یغفر و اهمال اگر شد ضرر امراله است... و در هر حال جزء را فدای کل کردن شرط عقل و حکمت و از مقتضای رحم و شفقت است» " 4 ". 

و در جای دیگر می‏گویند

(اجتناب از ایشان حکایت اجتناب از مجذوم است) " 5 ". 

حال سؤال اینجاست آیا فردی که قصد تحری حقیقت را دارد الزاما به همان نتیجه‏ای که شما رسیده‏اید یعنی به بهائیت بایستی برسد و اگر به این نتیجه نرسد سزاوار طرد روحانی است و سلام و کلام و مراوده با او حرام می‏شود؟ 

آیا این است معنای تحری حقیقت و آزادی در انتخاب حقیقت که سرانجامش به طرد اداری یا روحانی می‏انجامد؟ 

پاسخ این سؤال را به خوانندگان عزیز واگذار می‏نماییم تا خود با عقل فطری و منطقی بیاندیشند که کدامین راه حق و حقیقت است بهائیت و یا اسلام؟ و میزان تو گرایی بهائیان را دریابند که تا چه حدی است!!

21

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 40
بازدید دیروز : 157
بازدید هفته : 660
بازدید ماه : 984
بازدید کل : 129772
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

Alternative content